عرق
نویسه گردانی:
ʽRQ
عرق . [ ع َ ] (ع مص ) باز کردن و خوردن گوشت را که بر استخوان بود. (از منتهی الارب ). گوشت از استخوان باز کردن و بخوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). برکندن گوشتی را که بر استخوان بود و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرق العظم ؛ آنچه از گوشت بر استخوان بود، خورد و تمام آن را گرفت . چنین شخصی را «عارق » گویند. (از اقرب الموارد). مَعَرق . و رجوع به معرق شود. || رفتن در زمین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرق فی الارض ، در زمین رفت . (ازاقرب الموارد). عُروق . و رجوع به عروق شود. || «عِراق » ساختن مرتوشه دان را. (از منتهی الارب ). عراق ساختن برای توشه دان . (ناظم الاطباء). عرق المزادة؛ برای مزادة و توشه دان ، عراق قرار داد. (از اقرب الموارد). عُروق . رجوع به عروق . || کم گوشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عُرق الرجل (بصیغه ٔ مجهول )؛ آن مرد قلیل اللحم و کم گوشت شد،و چنین شخصی را «معرق » گویند. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در زبید و نام آن در شعر ابی عقامة آمده است . (از معجم البلدان ).
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) جایگاهی است در نزدیکی بصره . (از معجم البلدان ). دو موضع است در بصره . (منتهی الارب ). رجوع به عرقان و عرق ناهق شود.
عرق . [ ع ِ ] (اِخ )جایگاهی است در چندفرسخی هیت . (از معجم البلدان ).
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) مهل اهل عراق است و آن حد بین نجد و تهامه باشد. و گویند عرق کوهی است در راه مکه ، و ذات العرق از آن مأخوذ است . (از ...
عرق . [ ع ُ / ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عِراق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عراق شود.
عرق . [ ع ُ رَ ] (ع ص ) رجل عرق ؛ مرد بسیارخوی . (منتهی الارب ). مردی که بسیار عرق کند. (ناظم الاطباء). بسیارعرق . (از اقرب الموارد). عُرَقة. ...
عرق /'araq/ (اسم) [عربی] ۱. (زیستشناسی) مایعی که از غدههای زیر پوست بدن تراوش میکند و مرکب از آب، نمک، اوره، و مواد دیگر است؛ خوی؛ خی. ۲. نوعی نوشی...
عرق (می، باده)؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چشند cashand (سغدی) تاهو tāhu، مل mol، می mey (دری). عرق (آبی که از پوست تن بیرون زند)؛ همتای پا...
عرقی که در شرکت یا کارخانه میکده قزوین تولید میشد.
میکده قزوین یک كارخانه الکل سازی و تولید مشروبات الکلی در قبل از انقلاب سال 1357 در ایران بود که...
عرق گز. [ ع َ رَ گ َ ] (اِ مرکب ) ۞ در اصطلاح پزشکی ، جوشهای کوچکی که بر اثر ترشح زیاد عرق بر سطح پوست عارض میشوند. عرق جوش . (از فرهنگ فا...