عرق
نویسه گردانی:
ʽRQ
عرق . [ ع َ ] (ع مص ) باز کردن و خوردن گوشت را که بر استخوان بود. (از منتهی الارب ). گوشت از استخوان باز کردن و بخوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). برکندن گوشتی را که بر استخوان بود و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرق العظم ؛ آنچه از گوشت بر استخوان بود، خورد و تمام آن را گرفت . چنین شخصی را «عارق » گویند. (از اقرب الموارد). مَعَرق . و رجوع به معرق شود. || رفتن در زمین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرق فی الارض ، در زمین رفت . (ازاقرب الموارد). عُروق . و رجوع به عروق شود. || «عِراق » ساختن مرتوشه دان را. (از منتهی الارب ). عراق ساختن برای توشه دان . (ناظم الاطباء). عرق المزادة؛ برای مزادة و توشه دان ، عراق قرار داد. (از اقرب الموارد). عُروق . رجوع به عروق . || کم گوشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عُرق الرجل (بصیغه ٔ مجهول )؛ آن مرد قلیل اللحم و کم گوشت شد،و چنین شخصی را «معرق » گویند. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عرق . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان که گوشت از وی رندیده و خورده باشند. (منتهی الارب ). استخوانی که گوشت از وی باز کرده باشند. (غیاث اللغات ). ...
عرق . [ ع َ رَ ] (ع مص ) سست گردیدن . (از منتهی الارب ). کسل و تنبل شدن . (از اقرب الموارد). || سود کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). |...
عرق . [ ع َ رَ ] (ع اِ) ۞ خوی حیوان . و گاهی در غیر حیوان هم به استعاره آید. (منتهی الارب ).خوی اندام . (غیاث اللغات ). خوی . (دهار).خوی ...
عرق . [ ع َ رِ ] (ع ص ) لبن عرق ؛ شیر مزه برگردانیده از خوی شتر که بر آن بار است . (منتهی الارب ). شیری که مزه ٔ وی از خوی شتری که بر آن...
عرق . [ ع ِ ] (ع اِ) رگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). رگ بدن . (غیاث اللغات ). وریدهای بدن که خون در آن جاری است ، چون عرق ...
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) نام جد ابراهیم بن محمدبن عرق حمصی است که محدث بود. (منتهی الارب ).
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) لقب حسین بن عبدالجبار است . (از منتهی الارب ).
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) نام پدر عبدالرحمان بن عرق و پسرش محمد است که تابعیان بودند. (از منتهی الارب ).
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) وادیی است از آن بنی حنظلةبن مالک بن زید مناةبن تمیم . (از معجم البلدان ). رودباری است مربنی حنظلةبن مالک را. (از منته...
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) کوهی است خرد در راه مکه . (منتهی الارب ). گویند کوهی است در راه مکه ، که «ذات عرق » از آن مأخوذ است . (از معجم البلدا...