عرم
نویسه گردانی:
ʽRM
عرم . [ ع َ ] (ع مص ) شدید و سخت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرامة. عرام . رجوع به عرامة و عرام شود. || شوخ شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرامة. عرام . رجوع به عرامة وعرام شود. || ناز کردن و خرامیدن و شاد گردیدن و فیریدن و یا سرگشته شدن و تباه گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرام . عرامة. رجوع به عرام و عرامة شود. || خوردن چیزی از طعام . (از منتهی الارب ). گویند عرم من الطعام ، یعنی چیزی ازآن طعام را خورد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || گوشت از استخوان بازکردن . (از منتهی الارب ). گوشت بازکردن از استخوان . (تاج المصادر بیهقی ). برکندن از استخوان همه ٔ گوشت را و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرم العظم ؛ آنچه از گوشت بر استخوان بود جدا کرد. (از اقرب الموارد). || درخت خاییدن و چریدن ستور. (از منتهی الارب ). چریدن شتران درخت را. (از ناظم الاطباء). عرم الابل الشجر؛ شتران از آن درخت برگرفتند. (از اقرب الموارد). || شیر مادر خوردن پسر. (منتهی الارب ). عرم الصبی امه ؛ آن کودک شیر مادر خود را خورد. (از اقرب الموارد). || رنج و اذیت رسانیدن کسی را. (از منتهی الارب ). آزار و اذیت رسانیدن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ارم . [ اُ ] (اِخ ) صقعی است به آذربایجان گروهی ازارمن و جز آنان برای قتال باسعیدبن عاص که بغزو مردم آن ناحیه شده بود، بدانجا اجتماع ...
ارم . [ اُ رَ ] (اِخ ) شهری است قرب ساریه از نواحی طبرستان و اهل آن شیعه باشند. اصطخری گوید: جبال فاذوسبان از بلاد دیلم و مملکتی است که...
ارم . [ اِ رَ ] (اِخ )ابن سام بن نوح : دمشق دارالملک بلاد شام است و نخست ارم بن سام بن نوح علیه السلام در آن حدود باغی ساخت و باغ ارم ...
عارم . [ رِ ] (ع ص ) سخت و شدید. || سخت سرد: یوم عارم ؛ روز سخت سرد. || پلید. رجل عارم ؛ مرد پلید. || شوخ . (منتهی الارب ). || صبی عار...
عارم . [ رِ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نام اسب منذربن اعلم . || سجن عارم ؛ زندانی است در کوفه که عبداﷲبن زب...
عارم . [ رِ ] (اِخ ) لقب ابوعثمان محمدبن فضل بصری .
عارم . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی سلم . بطنی از مرهبة بن دعام از صعب بن دوْمان بن بَکیل از قحطانیه است . (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701).
آرَم (اوستایی) آرمیدن، آسودن، استراحت کردن
ارم /'eram/ معنی در روایات، شهر یا باغی که شدّاد بنا کرد و بهمنزلۀ بهشت زمینی بوده است: ◻︎ زمین گشت پُرسبزه و آب و نم / بیاراست گیتی چو باغ ارم (فردو...
ارم eram در سنسکریت: اَرَم Aram یعنی بسامان، خوب چیده شده. ***فانکو آدینات 09163657861