گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عرم نویسه گردانی: ʽRM عرم . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اَعْرَم شود. || ج ِ عَرْماء. (اقرب الموارد). رجوع به عَرْماء شود. || (اِ) تخم قطا. (از اقرب الموارد). ۞ تخم مرغ و تخم قطا. (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی ارم ارم . [ اُ ] (اِخ ) صقعی است به آذربایجان گروهی ازارمن و جز آنان برای قتال باسعیدبن عاص که بغزو مردم آن ناحیه شده بود، بدانجا اجتماع ... ارم ارم . [ اُ رَ ] (اِخ ) شهری است قرب ساریه از نواحی طبرستان و اهل آن شیعه باشند. اصطخری گوید: جبال فاذوسبان از بلاد دیلم و مملکتی است که... ارم ارم . [ اِ رَ ] (اِخ )ابن سام بن نوح : دمشق دارالملک بلاد شام است و نخست ارم بن سام بن نوح علیه السلام در آن حدود باغی ساخت و باغ ارم ... عارم عارم . [ رِ ] (ع ص ) سخت و شدید. || سخت سرد: یوم عارم ؛ روز سخت سرد. || پلید. رجل عارم ؛ مرد پلید. || شوخ . (منتهی الارب ). || صبی عار... عارم عارم . [ رِ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نام اسب منذربن اعلم . || سجن عارم ؛ زندانی است در کوفه که عبداﷲبن زب... عارم عارم . [ رِ ] (اِخ ) لقب ابوعثمان محمدبن فضل بصری . عارم عارم . [ رِ ] (اِخ ) ابن ابی سلم . بطنی از مرهبة بن دعام از صعب بن دوْمان بن بَکیل از قحطانیه است . (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701). آرم آرَم (اوستایی) آرمیدن، آسودن، استراحت کردن ارم ارم /'eram/ معنی در روایات، شهر یا باغی که شدّاد بنا کرد و بهمنزلۀ بهشت زمینی بوده است: ◻︎ زمین گشت پُرسبزه و آب و نم / بیاراست گیتی چو باغ ارم (فردو... ارم ارم eram در سنسکریت: اَرَم Aram یعنی بسامان، خوب چیده شده. ***فانکو آدینات 09163657861 تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود