عروص
نویسه گردانی:
ʽRWṢ
عروص . [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که عرقش بوی خوش دارد. (منتهی الارب ). ماده شتر خوش بو، آنگاه که عرق و خوی کند. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گنج عروس . [ گ َ ج ِ ع َ ] (اِخ ) نام گنج اول است از جمله ٔ کنوز ثمانیه ٔ خسروی . گویند این گنج را خود جمع کرده گذاشته بود. (برهان ) (آنندراج...
گنج عروس . [ گ َ ج ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام یکی از تصنیفات باربد. (برهان ) (آنندراج ).
عروس شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به همسری مردی درآمدن دختر یا زن . (فرهنگ فارسی معین ).
عروس خانه . [ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که محل عروسی است . خانه ای که در آن عروسی برپاست . (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ عروس . بیت العر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عروس کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زن یا دختری راشوی دادن . زن یا دختری را به خانه ٔ شوهر فرستادن .
وادی عروس . [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) یاوادی العروس . نام وادی یعنی بیابانی است در راه کعبه . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به وادی العروس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عروس پرده . [ ع َ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاکنج ، که نوعی گیاه است . عروس پشت پرده . عروسک پس پرده . عروسک پشت پرده . عر...
عروس الشام . [ ع َ سُش ْ شا ] (اِخ ) لقب شهر عسقلان است . (از منتهی الارب ). رجوع به عسقلان شود.