عز
نویسه گردانی:
ʽZ
عز. [ ع ِزز ] (ع مص ) ارجمندگردیدن . (از منتهی الارب ). ارجمند شدن . (المصادر زوزنی ). عزیز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || قوی شدن بعدِ خواری . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قوی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). از اضداد است . (از اقرب الموارد). || کمیاب شدن . (از منتهی الارب ). نایافت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ): عز الشی ٔ؛ کم و قلیل شد آن چیز آنچنانکه به آسانی به دست نیاید، وچنین چیزی را عزیز گویند. (از اقرب الموارد). || روان گردیدن آب . (از منتهی الارب ): عز الماء؛آب جاری شد. (از اقرب الموارد). || روان شدن آنچه در زخم بود. (از منتهی الارب ): عزت القرحة؛ آنچه در زخم بود جاری گشت . (از اقرب الموارد). || عز علی َّ أن تفعل کذا؛ ثابت و درشت شد و لازم گردید و دشوار شد بر من چنین کردن تو. (منتهی الارب ). لازم و سخت شد بر من که چنین کنی . (از اقرب الموارد). سخت آمدن کسی از چیزی . (المصادر زوزنی ). و نیز: عزّ علی َّ أن أراک کذا؛ دشوار است بر من اینکه تو راچنین ببینم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گرامی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند: عززت ُ علیه ؛ یعنی گرامی شدم نزد او. (از منتهی الارب ). || چون گویند: تُحبنی ؟ در جواب آرند لعزّما؛ یعنی نیک دوست میدارم تو را. (از منتهی الارب ). چون بکسی بگوئی : اء تُحبنی ، یعنی آیا مرا دوست داری ؟ در جواب گوید: لعزما، یا لشدّما، یا لحق ّما؛ یعنی حق است آنچه گفته ام . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
لعل از سنگ دادن . [ ل َ اَ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از به دست آوردن چیزی با نهایت مشقت و رنج و به کسی دادن . (برهان ).
لعل از سنگ زادن . [ ل َ اَس َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به دست آوردن چیزی است در نهایت صعوبت و سختی . (برهان ). حاصل کردن چیزی به مشقت ...
لنگر از کف دادن . [ ل َ گ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مضطرب و سراسیمه شدن است و رفتن اختیار از دست . (مجموعه ٔ مترادفات ص 337).
واژه ترکیبی محمد علی عسکری ۵۹ - انگاره هر چیز ناتمام =برهان قاطع= نقش ناتمام خواه با سایه یا بدون سایه(ناظم الاطبا) هیچ در معانی عرفانی در یک ظرف حقیق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لگام از سر گرفته . [ ل ُ / ل ِ اَ س َ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از توسن خودسر و بی لگام است : مرا در خانه ای خیش سواری لگام از سر...
لاد از لاد افکندن . [ اَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیر و زبر کردن : جاودان زی و همین رسم و همین عادت دارخانه ٔ قرمطیان را بفکن لاد از لاد.فرخی .
خون از پیش بردن . [ اَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کشتن کسی و از عهده ٔ جواب آن برآمدن . (آنندراج ) : ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد ک...
خون از رگ راندن . [ اَ رَ دَ ] (مص مرکب ) فصد کردن . خون از رگ بیرون ریختن . رگ زدن . رگ گشادن : شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم ...