اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزا

نویسه گردانی: ʽZʼ
عزا. [ ؟زْ زا ] (اِخ ) (بمعنی قوه ) صاحب بوستانی است که در نزدیکی اورشلیم بود و همانجا که قبر منسی و پسرش آمون شهریار یهودا واقع بوده است . و موضع آن بوستان معلوم نیست . (از قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عزا. [ ع َ ] (ع اِ) ماتم . مصیبت . تعزیت . زاری . سوکواری . سوک . (ناظم الاطباء). صبر بر مصیبت و صبر کردن و در آن استقامت ورزیدن و شکایت کردن ...
عزا. [ ع ِزْ زا ] (اِخ ) (کفر...) ناحیه ای است از اعمال موصل . و احتمال میرود که آن مأخوذ از عز بمعنی باران شدید باشد و الف آن تأنیث راست ...
عزاء. [ ع َ ] (ع مص ) شکیبائی نمودن . (ازمنتهی الارب ). صبر کردن . (از اقرب الموارد). || نسبت کردن کسی را به پدرش . (از منتهی الارب ). ۞ ...
عزاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) شکیبائی و یا خوبی شکیبائی . (منتهی الارب ). صبر و یا حسن صبر، و آن اسم مصدر است از تعزیة، چون سلام از تسلیم . (از اق...
عزاء. [ ع َزْ زا ] (ع اِ) سال سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). || سختی و شدت . || باران سخت و درشت قطره . (از اقرب الموار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نخل عزا. [ ن َ ل ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تابوت . نخل ماتم . نخل محرم . (آنندراج ) : صبح هر روز از صف مغرب برافرازد لواتا فلک بندد به ...
صاحب عزا. [ ح ِ ع َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) عزادار. || بزرگ خانواده ٔ عزادار.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ماریوت mâriyut (سغدی)، نسومند nasumand (اوستایی: nasumant)**** علی محمد عالیقدر 09163657861
عزاً بزاً. [ ع َزْ زَم ْ ب َزْ زَن ْ ] (ع ق مرکب )بی شک و لامحاله . (ناظم الاطباء). رجوع به عَزّ شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.