عزاء
نویسه گردانی:
ʽZʼʼ
عزاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) شکیبائی و یا خوبی شکیبائی . (منتهی الارب ). صبر و یا حسن صبر، و آن اسم مصدر است از تعزیة، چون سلام از تسلیم . (از اقرب الموارد).
- أحسن اﷲ عزأک ، أحسن اﷲ لک العزاء ؛ یعنی خداوند صبر جمیل تو را دهد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
|| نسبت پدری . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عزاء. [ ع َ ] (ع مص ) شکیبائی نمودن . (ازمنتهی الارب ). صبر کردن . (از اقرب الموارد). || نسبت کردن کسی را به پدرش . (از منتهی الارب ). ۞ ...
عزاء. [ ع َزْ زا ] (ع اِ) سال سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). || سختی و شدت . || باران سخت و درشت قطره . (از اقرب الموار...
عزا. [ ع َ ] (ع اِ) ماتم . مصیبت . تعزیت . زاری . سوکواری . سوک . (ناظم الاطباء). صبر بر مصیبت و صبر کردن و در آن استقامت ورزیدن و شکایت کردن ...
عزا. [ ع ِزْ زا ] (اِخ ) (کفر...) ناحیه ای است از اعمال موصل . و احتمال میرود که آن مأخوذ از عز بمعنی باران شدید باشد و الف آن تأنیث راست ...
عزا. [ ؟زْ زا ] (اِخ ) (بمعنی قوه ) صاحب بوستانی است که در نزدیکی اورشلیم بود و همانجا که قبر منسی و پسرش آمون شهریار یهودا واقع بوده است ...
عضاء. [ ع َ ] (ع اِ) جانوری است بزرگتر از وزغه . عظاء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عظاء شود.
ازاء. [ اِ ] (ع ص ، اِ) مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حِذاء. روبروی . رویاروی . قِبال . تِجاه . || سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن...
ازاء. [ اِ ] (ع مص ) مقابل و برابر شدن . (منتهی الارب ). مقابلة. (غیاث ). برابر شدن چیزی با چیزی . (وطواط). موازات .
عظاء. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عظاءة. (اقرب الموارد). جانورکی است چون چلپاسه ، بزرگتر از وزغه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلامندرا. (مخزن الادوی...
عظاء. [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عَظاة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عظایة شود.