اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عشیان

نویسه گردانی: ʽŠYAN
عشیان . [ ع َش ْ ] (ع ص ) طعام شبانگاهی خورنده . (منتهی الارب ). آنکه عشاء و شام خورده است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عشیان . [ ع ُ ش َی ْ یا ] (ع اِمصغر) مصغر عَشی ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شام کوتاه . (ناظم الاطباء). رجوع به عَشی ّ شود.
آشیان . (اِ) آشیانه . خانه ٔ مرغ . لانه ٔ مرغ . مأوای طیر. آموت . کابک . کابوک . پدواز. تکند. عش ّ. وکر.وکنه . اُکنه . وقنه . موکن . فراش . موکنه :...
اشیان . [ اُش ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در 12000 گزی جنوب لنگرود و 2000 گزی باختر بجارپس واقع و منطق...
اشیان . [ اُش ْ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در جنوب باختری آن شهر واقع است و حدود و مشخصات آن بشرح زیر...
اشیان . [ اُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، که در 14 هزارگزی جنوب فلاورجان و 4 هزارگزی شوسه ٔ مبارکه ب...
غم آشیان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) غمخانه . آشیان غم . مجازاً بمعنی دنیا : دشمن بغلط گفت که من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم لیکن چو درین ...
عرش آشیان . [ع َ ] (ص مرکب ) دارای آشیانی به بلندی عرش . آنکه به عرش خانه و آشیانه دارد. (فرهنگ فارسی معین ). || وصفی رحمت آمیز که از ...
هم آشیان . [ هََ ] (ص مرکب ) دو مرغ یا حیوان که در یک آشیان زیست کنند، و به کنایه دو یار همنشین و همخانه را گویند : باز سپید با مگس سگ هم...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هفت آشیان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنقر شهرستان کرمانشاهان دارای 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله ، حبوب و توتون...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.