عض
نویسه گردانی:
ʽḌ
عض .[ ع َض ض ] (ع مص ) گَزیدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). به دندان گزیدن . (غیاث اللغات ). به دندان گرفتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || به زبان گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زیرک و داهی شدن . (ازمنتهی الارب ). عِض ّ شدن شخص . (از اقرب الموارد). و رجوع به عِض ّ شود. || سخت شدن زمان بر کسی .(از اقرب الموارد). || لازم گرفتن چیزی را. || چسبیدن و ملتصق شدن وتر کمان به کبد آن . و برخی عض را به معنی گزیدن به دندان با «ض » و به سایر معانی با «ظ» دانسته اند. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
قدم ازجان برآوردن . [ ق َ دَ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ترک جان گفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ).
از میان رفتنی و مردنی. ضعیف، بیمار، رفتنی، نماندنی ناپایدار، سست. در سیاست، اردک لنگ(lame duck) یا سیاستمدار در حال خروج (outgoing politician)، یک مقا...
و یا "دستی به دور از آتش داشتن" کنایه به ندانستن درد یا مشکل دیگران است ... مانند کسی که از آتش به دور می باشد و درد کسانی را که گرفتار سوخت...
گره از پیشانی گشودن . [ گ ِ رِه ْ اَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشاده رو شدن . خود را شادرو نمودن : گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است خدا را یک ...
جامه از مصحف پوشیدن . [ م َ / م ِ اَ م ُ ح َ دَ ] (مص مرکب ) خود را بتکلف بنظر مردم صالح نمودن و بعضی بمعنی قسم خوردن نوشته اند، این خطاست...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خرقه از دست - پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری شدن . (از آنندراج ) : مشرب من خرقه از دست صدف پوشیدن است ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خوی از بغل روان شدن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ اَ ب َ غ َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن . || کنایه از محنت و مشقت کشیدن . (ناظم ...
در آوانگاری زبان اقلید کنایه از این است که از آغاز کار پیداست که پایان خوبی ندارد