عضیض
نویسه گردانی:
ʽḌYḌ
عضیض . [ ع َ ] (ع مص ) گزیدن . (از منتهی الارب ). به دندان گرفتن . (از اقرب الموارد). || به زبان گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لازم گرفتن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن . (از اقرب الموارد). عَض ّ رجوع به عض شود.
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کلاته عزیز. [ ک َ ت ِ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
عزیز الصغیر. [ ع َ زُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) قنطوریون صغیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قنطوریون شود.
عزیز الکبیر. [ ع َ زُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) قنطوریون کبیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قنطوریون شود.
عزیز گردانیدن . [ ع َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) عزیز کردن . گرامی داشتن . اعزاز. رجوع به عزیز و عزیز کردن و عزیز داشتن شود.
عبدالعزیز بن محمد نَسَفی (نخشبی)، معروف به عزیزالدین نسفی از عرفای فارسی نویس برجسته سدهٔ هفتم هجری بود. وی ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﺪه ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را در ﺧﻮارزم گذرانید و ...