عطارد
نویسه گردانی:
ʽṬARD
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن حاجب بن زراره ٔ تمیمی . وی خطیب و از بزرگان بنی تمیم بود. گویند در عهد جاهلیت او بنزد کسری رفت و کمان پدر خویش را از وی خواست . کسری آن کمان را به وی باز پس داد و حله ای از دیبا بر وی پوشاند. پس از ظهور اسلام به سال نهم هجرت به پیغمبر اسلام (ص )گروید و خطیب وی گشت و پیغمبر (ص ) او را بر صدقات بنی تمیم گماشت . پس از وفات پیامبر عطارد مرتد شد و به سجاح گروید و پس از اندکی دیگر بار اسلام آورد و در حدود سال 20 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی به نقل از الاصابة و البیان و التبیین و الاَّمدی ). و رجوع به منتهی الارب شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ۞ ستاره ای است از ستاره های خنس در آسمان دوم . (منتهی الارب ). ستاره ای است از خنس در آسمان ششم . و آن هم به صور...
عطارد. [ ع ُ رِ ] (ع اِ) نام دوائی که آن را سنبل رومی گویند. (غیاث اللغات ). و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند عصارون ...
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن بکر. تابعی است . رجوع به ابوالعشراء شود.
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن عوف بن کعب . جدی است جاهلی از تمیم از عدنانیه . وکرب بن صفوان و بکیربن وساج از نسل او بشمار آیند. (از الاعلام ...
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن قُرّان از بنی صدی بن مالک . شاعری نیکوپرداز و اندک شعر بود و از صعالیک بشمار می رفت . وی مدتی در نجران و حجر زندا...
عطارد. [ ع ُ رِ] (اِخ ) ابن محمد. حاسب و منجم . او راست : کتاب الجفر الهندی . العمل بالاسطرلاب . العمل بذات الحلق . ترکیب الافلاک . المرایا الم...
خانه ٔ عطارد. [ ن َ / ن ِ ی ِ ع ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برج جوزا و سنبله . رجوع به خانه ٔ ستاره شود.