عطارد
نویسه گردانی:
ʽṬARD
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن عوف بن کعب . جدی است جاهلی از تمیم از عدنانیه . وکرب بن صفوان و بکیربن وساج از نسل او بشمار آیند. (از الاعلام زرکلی به نقل از جمهرة الانساب و اللباب ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ۞ ستاره ای است از ستاره های خنس در آسمان دوم . (منتهی الارب ). ستاره ای است از خنس در آسمان ششم . و آن هم به صور...
عطارد. [ ع ُ رِ ] (ع اِ) نام دوائی که آن را سنبل رومی گویند. (غیاث اللغات ). و آن بیخی باشد به رنگ شبیه مامیران و به شکل مانند عصارون ...
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن بکر. تابعی است . رجوع به ابوالعشراء شود.
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن حاجب بن زراره ٔ تمیمی . وی خطیب و از بزرگان بنی تمیم بود. گویند در عهد جاهلیت او بنزد کسری رفت و کمان پدر خویش ...
عطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن قُرّان از بنی صدی بن مالک . شاعری نیکوپرداز و اندک شعر بود و از صعالیک بشمار می رفت . وی مدتی در نجران و حجر زندا...
عطارد. [ ع ُ رِ] (اِخ ) ابن محمد. حاسب و منجم . او راست : کتاب الجفر الهندی . العمل بالاسطرلاب . العمل بذات الحلق . ترکیب الافلاک . المرایا الم...
خانه ٔ عطارد. [ ن َ / ن ِ ی ِ ع ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برج جوزا و سنبله . رجوع به خانه ٔ ستاره شود.