عفت
نویسه گردانی:
ʽFT
عفت . [ ع َ ] (ع مص ) برتافتن . (از منتهی الارب ). || شکستن بی متفرق و جدا ساختن .(از منتهی الارب ). پیچاندن . و شکاندن چیزی را. شکاندن بدون از هم جدا ساختن . (از اقرب الموارد). برنجانیدن دست تا بشکند. (تاج المصادر بیهقی ). || دست برتافتن کسی را. || شکسته گفتن سخن رااز لکنت زبان . و تکلف نمودن در عربیت . (از منتهی الارب ). شکستن از لکنت . (تاج المصادر بیهقی ). تکلف کردن در عربیت و فصیح نشدن ، و گویند پیچاندن سخن را از راه خود و شکستن آن به جهت لکنت . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
افت . [ اِ ] (ع اِ) بهتان و افتراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتر نجیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افت . [ اُ ] (اِمص ) افتادن به میان داری یعنی در کشتی دو کس را از هم جدا کردن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). || افتادن . (ناظم الاطباء). ا...
افط. [ اَ ف َطط ] (ع ص ) پهن بینی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پست استخوان بینی و پهن بینی . (اقرب الموارد).
عافط. [ ف ِ ] (ع ص ) رجل عافط؛ مرد گوززن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
آفت کش یا سم ؟
آفت کش ها ترکیبات سنتزی یا طبیعی اند که برای کنترل ویا از بین بردن آفات مورد استفاده قرار می گیرند .
آفت کش عبارت است از ترکیب...
پس افت . [ پ َ اُ ] (ن مف مرکب ) ذخیره . یخنی . اندوخته . || آنچه از اقساطِ بدهی و قرضی در موعد خود پرداخته نشده باشد.
آفت زده . [ ف َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت رسیده . کِشتی به آفتهائی چون تگرگ و شجام و ملخ و سن و زنگ و سیل دچارشده .
آفت دیو. [ ف َ ت ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صرع . دیوزدگی : تا برند از طریق چاره گری آفت دیو را ز جان پری .سنائی .
آفت زدگی . [ ف َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی آفت زده .
آفْت (به انگلیسی: canker sore,aphthous ulcer) بیماری شایع د دهان که باعث ضایعات دردناک نکروتیک در مخاط دهان، زبان و لثه دیده می شود. علت آن ناشناخته ...