اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عفو

نویسه گردانی: ʽFW
عفو. [ ع َف ْوْ ] ۞ (ع اِمص ) ساقط کردن عذاب . و مغفرت پوشاندن جرم است برای محافظت از عذاب شرمزدگی و رسوائی ، و عفو را صفت کسی قرار می دهند که توانائی انجام دادن عمل مقابل آن را داشته باشد. (از اقرب الموارد). ترک عقوبت گناهکار. آمرزش . بخشش .گذشت . (ناظم الاطباء). ترک کردن عقوبت گناه در حالت قدرت ، و این مقابل انتقام است . (آنندراج ). عبارت است از آنکه بر نفس ترک مجازات بدی یا طلب مکافات به نیکی با حصول قدرت و تمکن از آن آسان بود. (از نفائس الفنون از حکمت مدنی ). آسان بودن بر نفس ترک مجازات به بدی یا طلب مکافات به نیکی با حصول تمکن از آن و قدرت بر آن . (فرهنگ علوم عقلی از اخلاق ناصری ص 79). عفو آن است که از بدی درگذری و در ازای بدی بدی نکنی و عفو و بخشش کنی به حکم «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس ». (فرهنگ مصطلحات عرفاء از مصباح الهدایة). بخشایش . گذشت . آمرزش . (فرهنگ فارسی معین ) : خذ العفو وأمُرْ بالعُرف و أعرض عن الجاهلین . (قرآن 198/7)؛ عفو را بگیر و به امر شایسته امر کن واز نادانان روی بگردان . بزرگان ... بغنیمت داشته اند عفو چون توانستند که به انتقام مشغول شوند. (تاریخ بیهقی ص 164). اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم ... محروم گرداند مرا از عافیت در دنیا و از عفو در آخرت .(تاریخ بیهقی ص 319). ترا گناهی است بزرگ و الا توبه کنی و به دین اجداد و آباء خویش بازآیی تا عفو یابی . (تاریخ بیهقی ص 340). هیچ مشاطه ای جمال عفو... مهتران را چون زشتی جرم ... کمتر نیست . (کلیله و دمنه )
وگر رنگ عفوش پذیرد بیابان
چو دریاش نیلوفرستان نماید.

خاقانی .


گر بد دارد و گر نکو او داند
گر جرم کند و گر عفو او داند.

خاقانی .


وزفراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
رانده ای را بر امید عفو شادان دیده اند.

خاقانی .


مرا عفو کن زانکه نزدیک تو من
بجز عفو تو عذرخواهی ندارم .

عطار.


که به عفو از گناه پاک شوی . (گلستان ).
برفت سایه ٔ درویش و سترپوش غریب
بپوش بار خدایا به عفو ستارش .

سعدی .


خطای بندگان باید به هرحال
که تا پیدا شود عفو بزرگان .

جوهری هروی .


چون گنه کاری که هر ساعت از او عفوی ۞ برند
چرخ سنگین دل ز من هردم کند یاری جدا.

میرزا صائب (از آنندراج ).


- امثال :
العفو عند القدرة ؛ عفو و گذشت هنگام قدرت داشتن بر انتقام نیکو است : چه نیکو است العفو عندالقدرة. (تاریخ بیهقی ص 126). بزرگان گفته اند العفو عند القدرة. (تاریخ بیهقی ص 164). مرد آن است که گفته اند العفو عند القدرة به کار تواند آورد. (تاریخ بیهقی ص 177).
در عفو لذتی است که در انتقام نیست .
- رقم عفو یا قلم عفو کشیدن ؛ از گناه کسی درگذشتن . بخشودن . (از فرهنگ فارسی معین ) :
عدل است اگر عقوبت ما بی گنه کنی
لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا.

سعدی .


من نگویم که طاعتم بپذیر، قلم عفو بر گناهم کش . (گلستان ).
- عفو خصوصی ۞ ؛ عبارت است از عدم اجرای تمام یا قسمتی از مجازات که به دستور رئیس دولت برای تعدیل احکام شدید جزائی یا تشویق محکومینی که در دوره ٔ اجراء مجازات حسن سلوک داشته اند، واقع می شود. این عفو دارای مشخصات ذیل است : الف - حکم قطعی محکومیت باید صادر شده باشد، بهمین جهت محکومین غیابی نمی توانند مشمول این قسم عفو قرار گیرند. ب - قانون خاصی برای این عفو لازم نیست ، بلکه قوانین عادی و جاری کشور آن را پیش بینی نموده است . ج - این قسم عفو تمام آثار جرم را از بین نمی برد، یعنی محکومیت مزبور می تواند باعث تحقق «تکرار جرم » شود و نیز محرومیت از حقوق اجتماعی را از بین نمی برد. (از فرهنگ حقوقی ).
- عفو عمومی ۞ ؛ درگذشتن ازگناه همگان ، و آن وسیله ای است که معمولاً پس از وقوع انقلابات سیاسی و بحرانهای اجتماعی و اتفاقات غیرعادی (که عده ٔ زیادی در مقاصد معینی شرکت داشته اند) برای خاموش کردن محرکین آن و محو آثار انقلاب بعمل می آید، و ممکن است کلی بوده و یا ناظر به جرائم سیاسی ، مطبوعاتی ، مالی ، نظامی و غیره باشد. این قسم از عفو دارای مشخصات زیر است : الف - عفو عمومی ممکن است قبل از محاکمه و صدور حکم قطعی و بعد از آن صادر شود (به خلاف عفو خصوصی ). ب - برای عفو عمومی قانون خاصی در یک یک موارد آن لازم است (به خلاف عفو خصوصی ). ج - در عفوعمومی معافیت از مجازات بطور قطعی است نه به طور مشروط. د- عفو عمومی تمام آثار جرم را از بین می برد (یعنی جنبه ٔ غیرقانونی و جرم بودن را سلب میکند، به خلاف عفو خصوصی ). هَ - متهم در مورد عفو عمومی حق نداردبرای اثبات بی تقصیری خود دعوی را (بعد از صدور فرمان عفو عمومی ) تعقیب نماید. و- اگر حکم محکومیت قطعی و قسمتی از آن اجرا شود، عفو عمومی قسمت باقیمانده را تعطیل می کند. اگر مجازات غرامت باشد به عقیده ٔ عده ای از حقوقدانان باید به محکوم علیه مسترد شود. ز - حکم محکومیت در موارد عفو عمومی مانع استفاده ٔ محکوم علیه از تعلیق مجازات نیست . ولی عفو عمومی به حقوق اشخاص ثالث ضرر وارد نمی کند و محکوم علیه بوسیله ٔ مجنی علیه یا ورثه ٔ او تعقیب می شود. (فرهنگ حقوقی ).
|| شهادت بی خواهش مدعی : فانه أقر له عفوا أنه رسول ابن الفرات اًلی ابن ابی الساج . (یاقوت ) (معجم الادباء). || أعطیته عفوا؛ بی سؤال و بی خواست او را دادم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) پاک ترین مال . و معظم آن . (منتهی الارب ). حلال ترین و پاکترین مال . (از اقرب الموارد). || برگزیده و أجود هر چیزی . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || نیکوئی و احسان . (منتهی الارب ). معروف . (اقرب الموارد). || چراگاه نیکو. || باقی مانده ٔ آب بعد نوشیدن . (منتهی الارب ). آبی که از «شاربة» و صاحبان آب نهر، باقی بماند و بدون مزاحمت و تکلف گرفته شود. (از اقرب الموارد). || شهری که در آن علامت ملک احدی نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جائی که پاسپر کسی نشده . (منتهی الارب ). زمین «غفل » و موات که گامی در آن ننهاده باشند و آثاری در آن نباشد. (از اقرب الموارد). || خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عِفو یا عُفو. ج ، عَفوةو عِفاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آسان و سهل از هر چیزی . (منتهی الارب ). || فضل و باقیمانده . (از اقرب الموارد). || باقیمانده ٔ مال از نفقه و خرجی ، که بخشیدن آن سبب تنگدستی صاحبش نمی گردد. (از اقرب الموارد). آنچه از هزینه افزون آید. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح شرع ، آنچه از حد نصاب زائد آید. (کشاف اصطلاحات الفنون ) : و یسألونک ماذا ینفقون ، قل العفو... (قرآن 216/2 و 219). از تو می پرسند چه چیز انفاق کنند. بگو «عفو» و فاضل از قوت را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
عفو. [ ع َف ْوْ ] (ع مص ) آمرزیدن و درگذشتن از گناه و عقوبت ناکردن مستحق عذاب را. (از منتهی الارب ). گذشت کردن بر کسی و ترک کردن مجازاتی ...
عفو. [ ع َ ف ُوو ] (ع ص ) مردبسیار عفوکننده و درگذرنده از گناه . (منتهی الارب ). عافی و بسیار عفوکننده ، و آن فعول به معنی فاعل است . (از اقر...
عفو. [ ع ِف ْوْ / ع ُ ف ْوْ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ). جحش . (اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عَفو شود.
عفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع مص ) ناپدید گردیدن خانه . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس شدن خانه . (از اقرب الموارد). عَفْو. رجوع به عفو شود.
بزرگ عفو. [ ب ُ زُ ع َف ْوْ ] (ص مرکب ) آنکه عفو و گذشت او بزرگ باشد. با عفو بسیار : پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفونیکودل و ستوده خصال و نِکو...
عفو کردن . [ ع َف ْوْ ک َ دَ ] ۞ (مص مرکب ) آمرزیدن و بخشیدن . معذور داشتن . پوزش پذیرفتن . معاف کردن . درگذشتن . (ناظم الاطباء). از گناه کسی ...
عفو خواستن . [ ع َف ْوْ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب عفو، آمرزش و بخشایش خواستن . اعتفاء : عذرها خواستند به جنگی که رفت و عفو خواسته . (تاری...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.