علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رجاء، ملقب به شرف الدین . وی در سلک وزیران طغرل بن محمدبن ملکشاه به شمار می رفت و چون مردی نالایق بود طغرل عزم عزل او کرد. اما پیش از عزل کردن وی روزگار سلطنتش به سر آمد و شرف الدین علی به آذربایجان رفت و جزء ملازمان سلطان داوودبن محمود گردید. و هنگامی که خوارزمشاه به عراق لشکر کشید وی کشته شد. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 209) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521).
واژه های همانند
۵,۷۸۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۶ ثانیه
علی اصطخری . [ ع َ ی ِ اِ طَ ] (اِخ ) ابن سعید اصطخری . متولد در سال 322 هَ . ق . وی از شیوخ معتزله بود و در سال 404 هَ . ق . درگذشت . او کتاب ...
علی اشمونی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عیسی بن محمد اشمونی الاصل قاهری شافعی ، ملقّب به نورالدین . نحوی و فقیه و عالم فرایض و منطقی ...
علی اشمونی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن محمد اشمونی مصری شافعی ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . متوفی در 929 هَ . ق . فقیه و نحوی ...
علی اشبیلی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن مهدی بن عمران اشبیلی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن اخضر. وی لغوی بود و در سال 5...
علی اشبیلی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن یونش اشبیلی ،مشهور به ابن زفاق و مکنّی به ابوالحسن . نحوی و لغوی و ساکن دمشق بود. و در حدو...
علی اشبیلی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . ادیب و نحوی ...
علی اشبیلی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن یوسف اشبیلی ، مشهور به ابن ضائع و مکنّی به ابوالحسن . نحوی بود و در بیست وپنجم ربیعالا...
علی اشبیلی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمد لخمی اشبیلی مغربی اندلسی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی شود.
علی اشبیلی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن مؤمن بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی ، مشهور به ابن عصفور و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن عصفور و عل...
علی اسکافی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمد اسکافی نیشابوری ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم اسکافی شود.