علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مأمون بن محمد. وی از ملوک سلسله ٔ دوم خوارزمشاهان بود و پس از اینکه پدرش مأمون بن محمد بر دست غلامان خویش در ضیافت صاحب جیش خود کشته شد او بجای پدر نشست و لشکر بر او بیعت کردند و حکم او در ولایت جرجانیه و خوارزم نفاذ یافت . وی نیز مانند سایر ملوک این سلسله ، شخصی فضل دوست و ادب پرور بود. چنانکه شیخ الرئیس ابوعلی سینا در سن بیست و دوسالگی بر اثر پریشانی احوال دولت سامانی نزد این علی بن مأمون به خوارزم شد و او وظیفه ای کافی جهت وی تعیین کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 444). و نیز رجوع به جامعالتواریخ خواجه رشیدالدین همدانی (بخش سامانیان و غزنویان ) چ دبیرسیاقی شود.
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۳ ثانیه
ترجمه: «قیاس کن بر این». توضیح: بعد از بیان مطلبی به موارد مشابه آن اشاره می شود و برای این که برسانند که حکم این موارد مشابه مانند همان موردی است که ...
قِصَّ علی هذا. عبارتی است عربی که به نظر می رسد تنها در متن های فارسی، به معنی های «غیره»، «از اینجمله» و «مانند اینها»، بکار می رود. از کاربُرد عمومی...
علی وفایی . [ ع َ ی ِ وَ ] (اِخ ) ابن عبدالبر حسنی شافعی . مشهور به وفایی وملقب به جمال الدین . فقیه و صوفی و محدث بود. وی در سال 1170 هَ ...
علی وفایی . [ ع َ ی ِ وَ] (اِخ ) ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفایی . مشهور به رمیلی و مکنی به ابوصلاح . رجوع به علی رمیلی شود.
علی وشاحی . [ ع َ ی ِ وِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محفوظ وشاحی اسدی کاظمی . رجوع به علی محفوظ شود.
علی ونیسی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) مکنی به ابوالحسن (1130 - 1222 هَ . ق .). او راست : 1- حاشیه بر شرح سید بر المواقف العضدیة. 2- حاشیه بر القطب ...
علی وطاسی . [ ع َ ی ِ وَطْ طا ] (اِخ ) ابن محمد الشیخ بن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون . وی سومین و آخری...
علی وطاسی . [ ع َ ی ِ وَطْ طا ] (اِخ ) ابن یوسف بن زیان وطاسی . مکنی به ابوحسون . وزیر عبدالحق بن عثمان در فاس . وی درسال 852 یا 853 هَ . ق ...
علی والبی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن سالم بن مخارق والبی . مولای عباس بن عبدالمطلب . متوفی در سال 123 هَ . ق . او را تفسیر است برقرآن کریم...
علی هکاری . [ ع َ ی ِ هََ ک ْ کا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی الهیجاء هکاری . مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدین و مشهور به مشطوب . رجوع به ع...