علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن هبةاﷲبن محمدبن علی بن مطلب ، ملقّب به مجدالدین و تاج الدین و مکنّی به ابوالمکارم . وی ادیب و نویسنده و نحوی و لغوی بود که به شام سفر کرد و مقاماتی را نیز عهده دار شد و به قاهره نیز سفری کرد و در سال 561 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1 - مختصر اصلاح المنطق ابن سکیت . 2 - مختصر غریبین . (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 188، بغیةالوعاة سیوطی ص 353، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 108 و هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 699).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۳ ثانیه
علی جلابی . [ ع َ ی ِ ج ُل ْ لا ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابی علی جلابی هجویری غزنوی ، مکنّی به ابوالحسن . وی از عرفا و متصوفه ٔ بزرگ قرن پنجم ...
علی جلابی . [ ع َ ی ِ ج ُل ْ لا ] (اِخ ) ابن محمدبن طیب جلابی ، مکنّی به ابوالحسن . متوفی در سال 534 هَ . ق . او راست : تاریخ واسط. (از معجم ...
علی بندار. [ ع َ ی ِب ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن بسری بندار، مکنّی به ابوالقاسم . محدث بود. رجوع به ابوالقاسم (علی بن ...) شود.
علی بنانی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن حکم بنانی ، مکنّی به ابوالحکم . محدث بود و ابوالاشهب از او روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالحکم (علی بن...
علی بسکری . [ ع َ ی ِ ب َ ک َ] (اِخ ) ابن جُبارةبن محمدبن عقیل بن سواده ٔ هذلی بسکری ، مکنّی به ابوالقاسم . وی حافظ و ضابط و از مردم «بسکرةا...
علی بلنسی . [ ع َ ی ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن . وی عالم در زبان و ادبیات ...
علی بلنسی . [ ع َ ی ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن عطیةبن مطرف بن سلمه ٔ لخمی بلنسی ، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی و...
علی بلنسی . [ ع َی ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن سلمه ٔ مخزومی بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مخزومی شود.
علی بیوسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) مقری و تجویددان قرن سیزدهم هجری بود و در نظم سخن نیز دست داشت . او را منظومه ای است در مخارج حروف . (از معجم...
علی بیوسی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن سعدبیوسی احمدی شافعی اشعری . رجوع به علی احمدی شود.