گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه واژه معنی ام نصر ام نصر. [ اُم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود. ام کجة ام کجة. [ اُم ْ م ِ ک ُج ْ ج َ ] (اِخ ) زن اوس بن ثابت انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 270 شود. ام کرز ام کرز. [ اُم ْ م ِ ک ُ ] (اِخ ) خزاعی کعبی . از زنان صحابی بوده و از وی حدیث روایت شده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 271 ش... ام کعب ام کعب .[ اُم ْ م ِ ک َ ] (اِخ ) نام دو تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 272 شود. ام کلب ام کلب . [ اُم ْ م ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ درخت کوچک خارداری است . (از اقرب الموارد). درختی است کوهی برگش مانند برگ بید است . (آنندراج ) (ا... ام قیس ام قیس . [ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 269 شود. ام قشع ام قشع. [ اُم ْ م ِ ق َ ] (ع اِ مرکب ) باد. (از المرصع). ام کیح ام کیح . [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (المرصع). ام محل ام محل . [ اُم ْ م ِ م َ ح َل ل ] (اِخ ) کوهی است از بنی وبر. (از المرصع). ام رغم ام رغم . [ اُم ْ م ِ رِ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۷۴ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود