گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه واژه معنی ام حائل ام حائل . [ اُم ْ م ِ ءِ ] (ع اِ مرکب ) ناقه . (المرصع). || مادر بچه ٔ نوزاد. (یادداشت مؤلف ). ام رئال ام رئال . [ اُم ْ م ِ رِ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (مؤید الفضلاء). در المرصع ام الرئال بمعنی شترمرغ آمده و رئال جمع رأل بمعنی بچه ٔ شترمرغ است ... ام رباح ام رباح . [ اُم ْ م ِ رَ / رِ ] (ع اِ مرکب ) مرغکی است خرد که بالها و پشتش سرخ است و انگور خورد.(از المرصع). مرغ انگورخوار. (از یادداشت مؤلف... ام رزین ام رزین . [ اُم ْ م ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) عصیده ۞ . (از المرصع). چنین است در المرصع. در اقرب الموارد ابو رزین آمده به معنی خبیص که نوعی حلو... ام رابع ام رابع. [ اُم ْ م ِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ام ثلاث شود. ام راشد ام راشد. [ اُم ْ م ِ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) موش . (از اقرب الموارد) (از المرصع) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || بیابان . (مهذب الاسماء). مفازه . ... ام دکدل ام دکدل . [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) خارپشت . (از المرصع). ام ذریح ام ذریح . [ اُم ْ م ِ ذُ رَ ] (اِخ ) عبدیه . از اصحاب علی بن ابیطالب (ع ) بود. رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 220 شود. ام دماغ ام دماغ . [ اُم ْ م ِ دِ ] (ع اِ مرکب ) پرده ٔ دماغ که ماننجس گویند. (یادداشت مؤلف ). ام الدماغ . ام دنین ام دنین . [ اُم ْ م ِ دُ ن َ ] (اِخ )نام موضعی است در مصر. رجوع به معجم البلدان شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۷۴ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود