گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه واژه معنی ام حکیم ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (جویریه ) دختر قارظبن خالد زن عبیداﷲبن عباس بن عبدالمطلب . از زنان فصیح عرب و دارای جمال و حسن ادب و شها... ام حکیم ام حکیم . [ اُم ْ م ِ ح َ] (اِخ ) دختر وادع یا وداع خزاعی از صحابیات بوده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 226 شود. ام حمام ام حمام . [ اُم ْ م ِ ح ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز با 75 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافی... ام حمید ام حمید. [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) زن ابوحمید ساعدی و از صحابیات بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 226 شود. ام حنبص ام حنبص . [ اُم ْ م ِ حِم ْ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) روباه ماده . (از المرصع). ام حنین ام حنین . [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع). ام حنین ام حنین . [ اُم ْ م ِ ح َن ْ نی ] (اِخ ) شهری در یمن نزدیک زبید. رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود. ام حوار ام حوار. [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (ناظم الاطباء) (المرصع) ۞ . ام حوار ام حوار. [ اُم ْ م ِ ح ُ ] (ع اِ مرکب ) ناقه . (المرصع). ام حیان ام حیان . [ اُم ْ م ِ ح َی ْ یا ] (اِخ ) از زنان عابد و پرهیزکار عرب بوده است . رجوع به صفة الصفوة ج 4 ص 25 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ صفحه ۱۹ از ۷۴ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود