گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه واژه معنی ام نهیک ام نهیک . [ اُم ْ م ِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نعامه . (المرصع). ام نیار ام نیار. [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر زیدبن مالک . از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود. ام واحد ام واحد. [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) زنی که یک فرزند داشته باشد. (از المرصع) : فما وحدت و جدی بها ام واحدمن القوم شمطاء القذال عقیم . ساع... ام وافر ام وافر. [ اُم ْ م ِ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) ام وافرة. (از المرصع). رجوع به ام وافرة شود. ام هشام ام هشام . [اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر حارثةبن نعمان انصاری . اززنان صحابی بوده ، و او را ام هاشم نیز گفته اند. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحاب... ام هشام ام هشام . [ اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر هشام بن اسماعیل و مادر هشام بن عبدالملک خلیفه ٔ اموی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 310). ام هنبر ام هنبر. [ اُم ْ م ِ هِم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اتان . (معجم متن اللغة). خر ماده . (منتهی الارب... ام هاشم ام هاشم . [ اُم ْ م ِ ش ِ ] (اِخ ) کنیه ٔ مادر معاویةبن یزیدبن معاویه بود، و او را ام خلف نیز گفته اند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 299). و رجو... ام هانی ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) عدسیه . (از المرصع). ام هانی ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر حاج عبدالرحیم خان بیگلربیگی . از زنان شاعر و فاضل قرن سیزدهم هجری است . از اشعار اوست : خال بکنج لب یک... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۹ ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ صفحه ۴۴ از ۷۴ ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود