گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه واژه معنی ام حبیبه ام حبیبه . [ اُم ْ م ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) (رملة) دختر ابوسفیان و خواهر معاویه از زنان رسول اکرم بوده است . وی نخست با عبیداﷲبن جحش ازدواج کرد... ام حبیبه ام حبیبه . [اُم ْ م ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) کنیه ٔ دختر هرون الرشید خلیفه عباسی بوده است . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 246). ام حبوکر ام حبوکر. [ اُم ْ م ِ ح َ ب َ ک َ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (المرصع). بزرگترین مصیبتها. (از اقرب الموارد). سختی و بلا. (منتهی الارب ). ام جعران ام جعران . [ اُم ْ م ِ ج ِ] (ع اِ مرکب ) کرکس . (از اقرب الموارد) (المرصع). ام جعرور ام جعرور. [ اُم ْ م ِ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی نخله است که خرمای آنرا جعرور گویند. (از المرصع). ام حباحب ام حباحب . [ اُم ْ م ِ ح ُ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) جانور کوچکی است مانند ملخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) ۞ . ام خارجه ام خارجه . [ اُم ْ م ِ رِ ج َ ] (اِخ ) زن زیدبن ثابت از صحابیات بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 228 شود. ام خارجه ام خارجه . [اُم ْ م ِ رِ ج َ ] (اِخ ) زنی از قبایل عرب و بسیار شوهردوست بوده و هرچند وقت شوهری تازه می خواسته است .- امثال :اسرع من نکاح ... ام حلقوم ام حلقوم . [ اُم ْم ِ ح ُ ] (ع اِ مرکب ) بطور افسانه جنی که دفع کند امراض حلقوم را و یا موجب آنها گردد. (ناظم الاطباء). ام حلیمه ام حلیمه . [ اُم ْ م ِ ح َ م َ ] (اِخ ) زینب دختر جحش الاسود. از زنان پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ، ص 159). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ صفحه ۵۸ از ۷۴ ۵۹ ۶۰ ۶۱ ۶۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود