عم
نویسه گردانی:
ʽM
عم . [ ع ُم م ] (ع اِ) خرمابن دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). نخل دراز که درازی و پیچیدن آن کامل شده باشد. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). عَم ّ. و رجوع به عَم ّ شود.
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
ام القبور. [ اُم ْ مُل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ام القرآن . [ اُم ْ مُل ْ ق ُ آ ] (ع اِ مرکب ) سوره ٔ فاتحه یا آیات محکمات از آیات احکام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوره ٔ حمد. (از نفایس الف...
ام الکتاب . [ اُم ْ مُل ْ ک ِ ] (ع اِمرکب ) فاتحه ٔ کتاب (قرآن )، زیرا در هر نماز بدان ابتدا می شود. (از لسان العرب ). سوره ٔ فاتحه از قرآن . (از...
ام الکرام . [ اُم ْ مُل ْ ک ِ ] (اِخ ) از دختران علی بن ابی طالب بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 199) (ریحانة الادب ج 6 ص 232) (قاموس الاعلام ...
ام الکرام . [ اُم ْ مُل ْ ک ِ ] (اِخ ) دختر معتصم بن حماد صاحب و حکمران شهر مریه از شهرهای اندلس بوده واز عروض و فنون شعری آگاهی داشته است...
ام الکرام . [ اُم ْ مُل ْ ک ِ ] (اِخ ) زن ابن حجر عسقلانی و از زنان محدث بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1037) (ریحانة الادب ج 6 ص 2...
ام المثوی . [ اُم ْ مُل ْ م َ وا ] (ع اِ مرکب ) زن . (منتهی الارب ). زنی که مرد پیش او منزل و مأوی می کند. (از لسان العرب ). زن کدبانو و خان...
ام الفساد. [ اُم ْ مُل ْ ف َ ] (ع اِ مرکب ) کسی که فساد بسیار کند، منشاء فساد.
ام الطمیر. [ اُم ْ مُطْ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی جنوب باختری اهواز در کنار رود کارون . در دشت واقع شده و گرمسیر است ...
ام الطیور. [ اُم ْ مُطْ طُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبه ) بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 38 هزارگزی شمال خاوری اهواز، د...