اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عماء

نویسه گردانی: ʽMAʼ
عماء. [ ع َ ] (ع اِمص ) گمراهی . (منتهی الارب ).گمراهی و غوایت . (ناظم الاطباء). رجوع به عماءة و عمایة شود. || ستیهیدگی و لجاجت .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عماءة و عمایة شود. || (اِ) ابر. (از لسان العرب ). ابر بلندبرآمده ٔ توبرتو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابر بلند و مرتفع یا ابر متراکم و انبوه . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ابر سطبر و غلیظ. (غیاث اللغات ). || ابر بارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ابر سیاه یا سپید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ابر آب فروریخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یا ابری که آب و باران خود را فروریخته ولی مانند «جفال » (ابری که پس از فروریختن آب خود پراکنده شده باشد) پراکنده ومقطع نشده باشد. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). || ابری که آب خود را حمل کرده بالا رود. (از تاج العروس ) (از متن اللغة). || ابر تنک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابر رقیق . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ابر تنک و رقیق مانند دود. (غیاث اللغات ). ابر بر کوه نشسته مانند دود. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ابر دودمانندی که بر سر کوهه نشیند.(از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). و آن همان است که ضباب و مه نامیده میشود. (از متن اللغة). یک قطعه ٔ آن را عماءة نامند. (از لسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عماء. [ ع َم ْ ما] (ع ص ) دراز و درازقامت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): جاریة عماء؛ دختر تام الخلقه ٔ درازقامت . (ناظم الاطباء) (از لسان ...
عماء یا خائوس (انگلیسی: Chaos)، لایه زیرین و ماده اولیه جهان است، پیش از خلقت. عماء و نظم، دو نیاز جهان هستی هستند و در نابرابری این دو، جهان ممکن است...
عماء یا خائوس (انگلیسی: Chaos)، لایه زیرین و ماده اولیه جهان است، پیش از خلقت. عماء و نظم، دو نیاز جهان هستی هستند و در نابرابری این دو، جهان ممکن است...
اماء. [ اِ ] ۞ (ع مص ) بانگ کردن گربه . (تاج المصادر بیهقی ). آواز کردن گربه . (منتهی الارب ، ذیل امو) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ام...
اماء. [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَمَة. پرستاران . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). کنیزکان . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : آنها که مر ایشان را اندر شرف...
عما. [ ع َ ] (ع اِمص ) طول و بلندی و درازی . عَمی ̍. این صورت ضبط لسان العرب است و در دیگر کتب لغت ، عمی آمده است . رجوع به عَمی ̍ شود.
عما. [ ع َم ْ ما ] (ع حرف جر + اسم ) مرکب از: حرف جر «عن » + «ما»ی موصول . درباره ٔ آنچه . از آنچه .
عما. [ع َم ْ ما ] (اِخ ) ناحیه و صقعی است در صحرای خُساف بین بالس و حلب . (از معجم البلدان یاقوت از حازمی ).
عما. [ ع ُم ْ ما ] (اِخ ) نام بت و صنمی است ازآن خَولان در یمن . و آیه ٔ شریفه ٔ «و جعلوا للّه مما ذراء من الحرث و الانعام نصیبا...» (قرآن 1...
آما. (نف مرخم ) آمای .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.