گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عمان نویسه گردانی: ʽMAN عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ )(خلیج ...) خلیجی است واقع در قسمت شمالی دریای عمان ، مابین ایران و عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی باب عمان باب عمان . [ ب ِ ع ُم ْ ما ] (اِخ ) دروازه و کویی به بغداد. (تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 331، 559). عمان بلقاء عمان بلقاء.[ ع َم ْ ما ن ِ ب َ ] (اِخ ) شهر «عمان » است که در شام در ناحیه ٔ بلقاء واقع میباشد. رجوع به عَمّان شود. دریای عمان دریای عمان . [ دَرْ ی ِ ع ُ ] (اِخ ) بحر عمان . دریا یا خلیجی عظیم در اقیانوس هند بین عربستان و هند : ز دریای عمان بر آمد کسی سفر کرده هامون ... عمان سامانی عمان سامانی . [ ع َم ْ ما ن ِ سا ] (اِخ ) میرزا نوراﷲبن میرزا عبداﷲبن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی . ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامان... دریای عمان اومانا مکران دریای عمان، خلیج عُمان، (نامهای دیگر: دریای مَکران یا خلیج مکران)، پهنهای آبی و خلیجی است که از غرب به تنگه هرمز، خلیج فارس و امارات متحده عربی از ش... آمان نامی است . ناهی ترکمنی که در این قوم مستعمل است امان امان . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ). بی ترس و بیم گردیدن . بی بیمی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). زنهاری . (منت... امان امان . [ اُم ْ ما ] (ع ص ) امانت دار و معتمدالیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شخص امینی که بدو امانت سپارند. (از اقرب الموارد).... امان امان . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) (بصیغه ٔ تثنیه ) مادر و پدر بطریق ابوان ، یا مادر و خاله . (منتهی الارب ). خط امان خط امان . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خط خون . (آنندراج ): و بخت نصر، این مرد را که خط امان داده بود البته نیازرد و پیوستگا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود