آمان
نویسه گردانی:
ʼAMAN
نامی است . ناهی ترکمنی که در این قوم مستعمل است
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
امان . [ اَ ] (ع مص ) ایمن شدن . (مصادر زوزنی ). بی ترس و بیم گردیدن . بی بیمی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). زنهاری . (منت...
امان . [ اُم ْ ما ] (ع ص ) امانت دار و معتمدالیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شخص امینی که بدو امانت سپارند. (از اقرب الموارد)....
امان . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) (بصیغه ٔ تثنیه ) مادر و پدر بطریق ابوان ، یا مادر و خاله . (منتهی الارب ).
عمان . [ ع َم ْ ما ] (اِ) ج ِ عَم ّ به سیاق فارسی . برادران پدر. رجوع به عَم ّ شود : تا اعیان معتمدان حشم آن جانب کریم و عمان و برادران و...
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ ) مَزون . نام شهری است عربی بر ساحل بحر یمن و هند. و آن در اقلیم اول واقع بوده ، طول آن سی وچهار درجه و سی دقیقه ،...
عمان . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) شهری است در طرف شام که قصبه ٔ «بلقاء» بود. و «عمان » را در حدیث حوض غالباً همین شهر دانسته اند. و گویند که شهر دق...
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ ) (بحر...) دریایی است در قاره ٔ آسیا و در جنوب ایران که امتداد دریای هند بطرف شمال میباشد، و از راه تنگه ٔ هرمز به خ...
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ )(خلیج ...) خلیجی است واقع در قسمت شمالی دریای عمان ، مابین ایران و عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود.
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ ) (دیر...) دیری است در نواحی حلب . معنای آن در لغت سریانی «دیر جماعت » باشد.و حمدان بن عبدالرحیم حلبی ، و ابوفراس بن ...
عمان . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . دارای 860 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غ...