اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمل

نویسه گردانی: ʽML
عمل . [ ع َ م ِ ] (ع ص ) برق پیوسته درخشنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد کارکن ، یا مرد که بر کار سرشته شده باشد و آن کار مطبوع وی بود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عمل . [ ع َ م َ ] (ع مص ) کار کردن . (منتهی الارب ). کار کردن و انجام دادن و ساختن . (از اقرب الموارد). || مبالغه نمودن در رنج و آزار کسی :...
عمل . [ ع َ م َ ] (ع اِ) کار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر کار و فعلی که بعمد و بقصد از حیوانی سر زند. (از اقرب الموارد). ج ، أعمال...
عمل . [ ع َ م َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ).
دهکده ی تابع یک شهرستان. (فرهنگ معین) سِبِه شهری است در میان بیابان؛ میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است. (حدودالعالم ص 129)
بی عمل . [ ع َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عمل ) بی کردار. که به گفتار خود عمل نکند. که کردار نداشته باشد. بی فعل : عالم بی عمل درخت بی بر. ...
خوش عمل . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه عمل نکو دارد. خوب عمل . با عمل خوب . با عمل خوش . خوش کردار. خوش رفتار.
عمل دار. [ ع َ م َ ] (نف مرکب ) عامل و متصدی . (آنندراج ). تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمعمی کند و مأمور دیوانی . (ناظم الاطباء) : وی...
عمل ران . [ ع َ م َ ] (نف مرکب ) حاکم . متصدی عمل دیوانی . عملدار : چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه . خاقانی .صا...
عمل سنج . [ ع َم َ س َ ] (نف مرکب ) که کار را بسنجد. آنکه عمل را مقایسه کند و نیک و بد را از هم بازشناسد : تا چو عمل سنج سلامت شوی چوب ترازو...
عمل طراز. [ ع َم َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) عامل و متصدی . (آنندراج ).- عمل طراز فلک ؛ عقل عاشر که آن را عقل فعال نیز گویند. (آنندراج ) : عمل طرا...
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.