عود. [ ع َ ] (ع اِمص ) بازگشتن . (غیاث اللغات ). مراجعت . برگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت
: ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
216). به وقت عود سلطان حال او اعلام دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
361).
تو مرده زنده کنی گر به عهد بازآیی
که عود یار گرامی به عود جان ماند.
سعدی .
|| دوباره بازگشت . (ناظم الاطباء).
-
عود دادن ؛ برگردانیدن . مسترد داشتن . عودت دادن . رجوع به عود شود.
-
عود کردن ؛ بار دیگر پدید آمدن ، مانند عود کردن مرض و جز آن .