عهن
نویسه گردانی:
ʽHN
عهن . [ ع َ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن و سفر کردن ، از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خارج شدن . (از اقرب الموارد). || کوشیدن در کار. || عهد و پیمان نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مطلب کسی را شتاب برآوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). به شتاب و تعجیل برآوردن مراد و مطلب کسی را. (از ناظم الاطباء). تعجیل کردن در مراد و خواسته ٔ شخص . (از اقرب الموارد). || خشک شدن سَعَف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خشک شدن برگ درخت خرما. (آنندراج ). خشک گردیدن شاخه ٔ خرمابن . (از ناظم الاطباء). || دوتا شدن چوب و قضیب و شکستن آن بدون آنکه جدا گردد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عهن . [ ع ِ ] (ع اِ) پشم گوسپند و پشم و یا پشم رنگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پشم رنگین . (دهار) (غیاث ا...
عاهن . [ هَِ ] (ع ص ) نیازمند و درویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || درویش . (مهذب الاسماء). ج ، عواهن . || حاضر و مقیم ثابت . || فروهشته ...
عاهن .[ هَِ ] (اِخ ) نام وادیی است . (از معجم البلدان ).
آهن ، عنصر شیمیایی است که در جدول تناوبی با نشان Fe و عدد اتمی 26 وجود دارد. آهن فلزی است که در گروه 8 و دوره 4 جدول تناوبی قرار دارد.
تاریخچـــــه ...
آهن . [ هََ ] (اِ) (از پهلوی آسین ) گوهری کانی که بندرت خالص و غالباً مخلوط با سایر اجسام یافته میشود، و آن بیش از همه ٔ فلزات محتاج الیه ...
آهن . [ هَِ ] (ع ص ) مال ِ قدیمی و موجود.
آهن . [ هَُ ] (اِ) آهون . نقب .
احن . [ اِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ اِحنة. کینه ها. خشم ها: فرستاد تا بیاموزند شیوه ٔ عفو هنگام قدرت و طریقه ٔ حلم و اغماض با کثرت ضغاین و احن . (جهانگ...
احن . [ اَ ح َن ن ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حَنین .- امثال : احن ّ من المریض الی الطبیب .احن ّ من شارف .
خط آهن . [ خ َطْ طِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) راه آهن . مسیری فراهم آمده از دو خط ساخته شده از آهن که بموازات هم قرار دارند و بروی آن و...