اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاهن

نویسه گردانی: ʽAHN
عاهن . [ هَِ ] (ع ص ) نیازمند و درویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || درویش . (مهذب الاسماء). ج ، عواهن . || حاضر و مقیم ثابت . || فروهشته اندام سست . || (اِ) شترخانه زاد. || شاخ خرمابن که نزدیک تنه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زلو خرما. (مهذب الاسماء). || رگ زهدان ماده شتر. || عضوو جوارح مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عواهن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
عاهن .[ هَِ ] (اِخ ) نام وادیی است . (از معجم البلدان ).
عهن . [ ع َ ] (ع مص ) جای گرفتن و اقامت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیرون آمدن و سفر کردن ، از اض...
عهن . [ ع ِ ] (ع اِ) پشم گوسپند و پشم و یا پشم رنگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پشم رنگین . (دهار) (غیاث ا...
احن . [ اِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ اِحنة. کینه ها. خشم ها: فرستاد تا بیاموزند شیوه ٔ عفو هنگام قدرت و طریقه ٔ حلم و اغماض با کثرت ضغاین و احن . (جهانگ...
احن . [ اَ ح َن ن ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حَنین .- امثال : احن ّ من المریض الی الطبیب .احن ّ من شارف .
آهن ، عنصر شیمیایی است که در جدول تناوبی با نشان Fe و عدد اتمی 26 وجود دارد. آهن فلزی است که در گروه 8 و دوره 4 جدول تناوبی قرار دارد. تاریخچـــــه ...
آهن . [ هََ ] (اِ) (از پهلوی آسین ) گوهری کانی که بندرت خالص و غالباً مخلوط با سایر اجسام یافته میشود، و آن بیش از همه ٔ فلزات محتاج الیه ...
آهن . [ هَِ ] (ع ص ) مال ِ قدیمی و موجود.
آهن . [ هَُ ] (اِ) آهون . نقب .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.