اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عیان

نویسه گردانی: ʽYAN
عیان . [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) شهری است به یمن از ناحیه ٔ مخلاف جعفر. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عیان نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . واضح کردن . هویدا ساختن . عیان کردن : جام فرعونی خبر ده تا کجاست کآتش موسی عیان ...
عیان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار دیدن . به وضوح یافتن . معاینه دیدن : هر مقصودی که علم را بوددر شعله ٔ روی تو عیان یافت .عطار.
آیان . (نف ، ق ) در حال آمدن . || بدیهه . آمده .
آیان . (ص ) شب دراز. (سروری از تحفةالسعاده ).
ایان . [ اَی ْ یا ن َ ] (ع ق ) کی و آن سؤال است از زمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) : یسئلونک عن الساعة ایان مرسیها. (قرآن 187/7).
خور آیان. مشرق، جهت طلوع خورشید. (منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.