غاذی
نویسه گردانی:
ḠAḎY
غاذی . (ع ص ) هو غاذی مال ؛ او نگهبان و نیکوکننده ٔ شتران است . (منتهی الارب ). || زخمی که خشک نشود. (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) عبد العزیزبن محمدبن ابراهیم بن سعداﷲبن جماعةبن صخر یا جماعة علی بن حارم بن صخربن حجر حموی کنانی ش...
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بدر، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به بدرالدین . رجوع به الدرر الکامنةو قاموس الاعلام ج...
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن عبدالعزیز شافعی و مشهور به ابن جماعة. رجوع به هدیة الاحباب ص 42 و روضات ص 748 و ...
غازی بیک ایدغمش . [ ب َ دُ م ِ ] (اِخ ) از ممالیک و پرورش یافتگان اتابک پهلوان که در اوائل قرن ششم هجری فرمانروای ری و همدان و اصفهان ب...
ابن قاضی بعلبک . [ اِ ن ُ ی ِ ب َ ل َب َک ک ] (اِخ ) رجوع به بدرالدین بن قاضی بعلبک شود.
قاضی ابوالبختری . [ اَ بُل ْ ب َ ت َ ] (اِخ ) وهب بن وهب . رجوع به ابوالبختری وهب شود.
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) پسر قاضی خواجه کلان است که پس از پدر در عهد سلطان حسین میرزا دو سه سال به منصب قضاء منصوب شد. و...
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) برادر خردتر قاضی نوراﷲ است . وی بیست سال در تبریز به لوازم منصب اقضی قضاتی قیام نمود. و در اواخر س...
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمد. رجوع به قاضی عضد شود.
قاضی عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن علی . رجوع به قاضی فاضل شود.