اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غازی

نویسه گردانی: ḠAZY
غازی . (اِخ ) (ابوالَ...) آخرین تن از امرای جانی یا امرای هشترخانی که از سال 1758 تا 1785 م . در ولایات زیر جیحون فرمانروابوده است . امرای درانی افغانستان ولایات متصرفی این سلسله را گرفتند و دوره ٔ حکومت ایشان در زمان همین ابوالغازی و به سال 1785 به دست امرای منگیت پایان یافت . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 245 و 246).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
قاضی برهان الدین . [ ب ُ ن ُدْ دی ] (اِخ ) احمد ملقب به برهان الدین ومعروف به قاضی برهان . عالمی است ادیب از قبیله ٔ چنگیزخان که بعد از ت...
قاضی برهان الدین . [ ب ُ ن ُدْ دی ] (اِخ ) محمد هروی . رجوع به قاضی هروی شود.
قاضی زاده گرهرودی . [دَ / دِ ؟ ] (اِخ ) عبدالخالق ، ملقب به علاءالدین و معروف به گرهرودی یا قاضی گرهرودی . عالم فاضل متکلم محقق مدقق شاعر...
قاضی زاده ٔ همدانی . [ دَ / دِ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) میرزا سید ابراهیم بن میرزا قوام الدین حسین بن عطاء اﷲ حسینی یا حسنی معروف به قاضی زاده . و ظ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابن قاضی سماونه . [ اِ ن ُ ی ِ س َ وِ ن َ ] (اِخ ) بدرالدین محمودبن اسماعیل . فقیه و صوفی . پدر او قاضی سماونه از اعمال کوتاهیه ٔ آسیةالصغری ...
قاضی بدیعی دمشقی . [ ب َ ی ِ دِ م ِ ] (اِخ ) یوسف قاضی موصل ، ادیبی است فاضل و منشی که در نظم و نثر و صنعت انشاء دستی توانا داشته و از مش...
قاضی نوراﷲ شوشتری . [ رُل ْ لا هَِ ت َ ] (اِخ ) ابن سید شریف الدین شوشتری مرعشی سیدی است جلیل که نسب وی با بیست ویک واسطه به سید علی مر...
قاضی زاده ٔ خوارزمی . [ دَ / دِ ی ِ خوا /خا رَ ] (اِخ ) رجوع به قاضی زاده ٔ افندی احمد شود.
قاضی زاده ٔ اردبیلی . [ دَ / دِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) ظهیرالدین . از علمای نامدار اوائل قرن دهم است . وی هنگام تصرف تبریز به دست سلطان سلیم عث...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.