غاضی
نویسه گردانی:
ḠAḌY
غاضی .(ع ص ) شتری که درخت غضا خورد. || تاریک وروشن . (از اضداد). (کنزاللغة). رجوع به غاض شود.
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
قاضی شریک . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به قاضی نخعی شود.
قاضی شیخم . [ ش َ خ َ ] (اِخ ) فاضلی است عالم از دانشمندان عهد صفویه و به حسب و نسب از جمله ٔ اشراف و اعاظم و متصدی منصب تدریس و تولیت ...
قاضی عمرو. [ عَمْرْ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلام ، مکنی به ابوبکر و مشهور به ابن الجعابی . رجوع به قاضی ابن جعابی و ابن الجعابی ابوبکر عمرو ش...
قاضی عیاض . [ ] (اِخ ) ابن موسی بن عیاض اندلسی مغربی مالکی از قبیله ٔ یحصب ، مکنی به ابوالفضل . از مشاهیر ادباء و محدثین عامه است که در ...
قاضی عیسی . [ سا ] (اِخ ) رجوع به قاضی ضیاءالدین نوراﷲ شود.
قاضی عیسی . [ سا ] (اِخ )ابن ابان بن صدقة، مکنی به ابوموسی . از مردم بغداد است . وی با محمدبن حسن شیبانی مصاحبت داشت و نزد او فقه آموخت ....
قاضی عینی . [ ع َ ] (اِخ ) محمودبن احمدبن موسی حنفی عینی ،مکنی به ابومحمد و ملقب به بدرالدین و فاضل عینی . از متبحرین فقهای حنفی است . و...
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جلال الدین . رجوع به قاضی شمس الدین عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به قاضی منصور، عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن محمد. رجوع به قاضی ابن ابی الشوارب شود.