اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرس

نویسه گردانی: ḠRS
غرس . [ غ َ / غ َ رَ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (برهان قاطع) (مجمع الفرس ) (از فرهنگ شعوری ). خشم و تندی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). غژم . غرش . غراش :
گر نه بدبختمی مرا که فکند
به یکی جاف جاف زودغرس .
او مرا پیش شیر بپسندد ۞
من نتاوم برو نشسته مگس .

رودکی (از فرهنگ اسدی ) (از اوبهی ).


|| خوشه ٔ غله در زبان پهلوی . (فرهنگ جهانگیری به نقل فرهنگ شعوری ) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قرص . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان از نواحی تفلیس . (معجم البلدان ). رجوع به قارص شود.
قرث .[ ق َ ] (ع اِ) کوزه ٔ کوچک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) در مشقت انداختن . || رنج بردن . || کسب کردن .(اق...
قرث . [ ق َ رَ ] (ع مص ) ورزیدن . کسب کردن . || رنج بردن در کار.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَرْث شود.
(کلیچه، چیز کوچک و گرد که برای یگان نان و دارو به کار می رود). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ناژ (سغدی) جب jeb (سنگسری). غرس qors این واژه پار...
قرص زر. [ ق ُ ص ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ). رجوع به قرصه ٔ زر شود.
قرص کمر. [ ق ُ ص ِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ تخم گیاهی است از تیره ٔ گیاهان سماقی ۞ درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساخت...
قرص سیمین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . (آنندراج ).
قرص رویین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی گهریال ، و این لفظ ساخته ٔ هندیان فارسی دان است . (آنندراج ).
پر و پا قرص . [ پ َ رُ ق ُ ] (ص مرکب ) استوار. محکم . متین .
قرص و قایم . [ ق ُ ص ُ ی ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) محکم و استوار.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.