غرض
نویسه گردانی:
ḠRḌ
غرض . [ غ ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ غُرضَة. (منتهی الارب ). غُرض . (اقرب الموارد). رجوع به غرضة شود.
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غرز. [ غ ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غارز به معنی شتر ماده ٔ کم شیر. و در قول قطامی که گوید: «حوالب غُرَّزاً و معا جیاعاً» مقصود وی از غرز شترانی ...
این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی اَپام می باشد
قرظ. [ ق َ رَ ] (ع اِ) برگ درخت سلم که بدان پوست پیرایند، یا بار درخت سنط که از عصاره ٔ آن اقاقیا برآید. (منتهی الارب ).
قرظ. [ ق َ رَ ] (ع مص ) مهتر و ارجمند گردیدن پس از مذلت و خواری . گویند: قَرِظَ قرظاً؛ مهترو ارجمند گردید بعدِ مذلت و خواری . (منتهی الارب ).
قرظ.[ ق َ رِ ] (اِخ ) (مروان ...) لقب خلیفه ٔ چهارم است از خلفای بنی امیه بدان جهت که بعض بلاد یمن به دست او مفتوح گشت ، و آن روئیدن گاه...
قرظ. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (ذو...)یا ذوقُرَیْظ. موضعی است به یمن (معجم البلدان ) (منتهی الارب )، و آن روئیدن گاه قرظ است . (منتهی الارب ).
قرظ. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (سعدالَ ...) از صحابیان است . وی تجارت قرظ کرد و سود برد و بدان ادامه داد و به آن اسم مشهور گردید. وی مؤذن پیغمبر در...
قرز. [ ق َ ] (ع اِ) پشته و زمین درشت سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن . (منتهی الارب ). قرص ...
قرز. [ ق ُ ] (ع اِ) روغن دان . (منتهی الارب ). || شیشه ٔ روغن حجام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قرض دار /qarzdār/ آن که به دیگری بدهکار است؛ بدهکار؛ وامدار: ◻︎ سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفه من / اگر ادا نکنی قرض دار من باشی (حافظ: ۹۱۲). فرهنگ ...