غریر. [ غ َ ] (ع ص ) فریفته . به باطل امیدوارنموده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغرور. (اقرب الموارد). ج ، غُرّان . (اقرب الموارد). || تحذیرکننده و ترساننده به چیزی ، و منه : انا غریرک منه ؛ یعنی میترسانم تو را از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پذرفتار، یقال : انا غریرک من فلان ؛ ای لن یأتیک منه ماتغتر به . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفیل . (اقرب الموارد). قیم . ضامن . (تاج العروس ). پایندان . || (ص ) زندگانی با فراغ خاطر. ج ، غُرّان . || جوان ناآزموده کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کارهاناآزموده . (مهذب الاسماء). غِرّ. (اقرب الموارد). ج ، اَغِرّاء، اَغِرَّة. (تاج العروس ). || (اِ) خلقت نیکو
۞ . یقال : للرجل اذا شاخ ادبر غریره و اقبل هریره ؛ ای ساء خلقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الخَلق الحسن ، لانه یغر، و من المجاز یقال للشیخ اذا هرم ادبر غریره و اقبل هریره ؛ ای قدساء خلقه . ج ، غُرّان . (تاج العروس ).