اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غریر

نویسه گردانی: ḠRYR
غریر. [ غ َ ] (ع ص ) فریفته . به باطل امیدوارنموده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغرور. (اقرب الموارد). ج ، غُرّان . (اقرب الموارد). || تحذیرکننده و ترساننده به چیزی ، و منه : انا غریرک منه ؛ یعنی میترسانم تو را از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پذرفتار، یقال : انا غریرک من فلان ؛ ای لن یأتیک منه ماتغتر به . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفیل . (اقرب الموارد). قیم . ضامن . (تاج العروس ). پایندان . || (ص ) زندگانی با فراغ خاطر. ج ، غُرّان . || جوان ناآزموده کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کارهاناآزموده . (مهذب الاسماء). غِرّ. (اقرب الموارد). ج ، اَغِرّاء، اَغِرَّة. (تاج العروس ). || (اِ) خلقت نیکو ۞ . یقال : للرجل اذا شاخ ادبر غریره و اقبل هریره ؛ ای ساء خلقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الخَلق الحسن ، لانه یغر، و من المجاز یقال للشیخ اذا هرم ادبر غریره و اقبل هریره ؛ ای قدساء خلقه . ج ، غُرّان . (تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (ع اِ) جانوری است بین سگ و گربه ، پاهایش کوتاه و به رنگ خاکستری . در امثال عرب گفته اند: «اسمن من غریر» جانوری است ...
غریر. [ غ َ ] (اِخ ) لقب عبدالعزیزبن عبداﷲ. وی از ابن انباری و غرون موصلی حکایت کند، و از ابی یعلی و ابواسحاق ابراهیم بن لاجین الاغری حدیث...
غریر. [ غ َ ] (اِخ ) نام قبیله ای است . (از تاج العروس ). رجوع به غُرَیر (به معنی شتر نر) شود.
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (اِخ ) ابن المتوکل . در ایام مروان حمار شهرتی داشته است . (از تاج العروس ).
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (اِخ ) ابن مغیرةبن حمیدبن عبدالرحمن بن عوف الزهری . یعقوب بن محمدبن عیسی بن غریر فرزند اوست . (از تاج العروس ). سمعانی در ...
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (اِخ ) ابن طلحه ٔ قرشی . وی پسر طلحةبن عبیداﷲ صحابی جلیل است که او از عشره ٔ مبشره ویکی از اصحاب ششگانه ٔ شوری بود. (از ...
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (اِخ ) ابن هیازع بن هبةبن جماز الحسینی . امیر مدینه بود. به سال 825 هَ . ق . در قاهره درگذشت . (از تاج العروس ).
قریر. [ ق َ ] (ع ص ) رجل قریرالعین ؛ مرد خنک چشم . (منتهی الارب ) : ادب رابه من بود بازو قوی به من بود چشم کتابت قریر. ناصرخسرو.بر سر لشکر ک...
قریر. [ ق ُ رَ ] (اِخ ) شهری است بین نصیبین و رقه . (از معجم البلدان ).
حنظل است که به هندی اندراین گویند.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.