اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزل

نویسه گردانی: ḠZL
غزل . [ غ َزِ ] (ع ص ) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان . (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غزل لاله . [ غ ِ زِ لا ل َ / ل ِ ] (اِمرکب ) قسمی ماهی . قزل آلا. || قسمی نوار.
غزل حصار.[ غ ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، که در 15هزارگزی باختر کرج و 7هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج ...
شاه غزل . [ غ َ زَ ] (اِ مرکب ) بهترین غزل از غزلهای شاعر. شاخص و فرد میان غزلها همچون شاه بیت که بیت ممتاز میان ابیات یک غزل است . رجوع...
غزل طراز. [ غ َ زَ طَ ] (نف مرکب ) شاعر. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 219).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غزل پرداز. [ غ َ زَ پ َ ] (نف مرکب ) غزل سرا. غزلباف . غزل گو. غزلخوان .
غزل سرایی . [ غ َ زَ س َ ] (حامص مرکب ) عمل غزلسرا. غزل سرودن . غزل گفتن . غزل خواندن : ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم از تو غزل سرایی از من مل...
غزل گفتن . [ غ َ زَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سرودن . غزل پرداختن . تشبیب . تشبب : صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غ...
قول و غزل . [ ق َ / قُو ل ُ غ َ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به قول شود.
غزل پردازی . [ غ َزَ پ َ ] (حامص مرکب ) غزل سرایی . غزلبافی . غزل گویی .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۱ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.