اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزل

نویسه گردانی: ḠZL
غزل . [ غ َزِ ] (ع ص ) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان . (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
غزل ارسلان . [ غ ِ زِ اَ س َ ] (اِخ ) قزل ارسلان . رجوع به همین نام شود : نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای تا بوسه بر رکاب غزل ارسلان دهد.ظهی...
غزل السعالی . [ غ َ لُس ْ س َ لا ] (ع اِ مرکب )لغت به معنی رشته ٔ دیوان بیابانی یا غولان است . بیرونی در الجماهر گوید: مخاطالشیطان است و آن ...
غزل خواندن . [ غ َ زَ خوا / خادَ ] (مص مرکب ) غزل گفتن . غزل پرداختن : با سر همچو شیر نیز مخوان غزل زلفک سیاه چو قیر.ناصرخسرو.
غزل برداشتن . [ غ َ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سراییدن . غزل گفتن . غزل خواندن : غزل برداشته رامشگر رودکه پدرود ای نشاط و عیش پدرود. نظامی...
غزل پرداختن . [ غ َ زَ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سراییدن . غزل گفتن . غزل بافتن : غزل پردازم اینک از دو بیت خود دو مصرع راکنم مطلع که حسن ...
قزل . [ق َ ] (ع مص ) برجستن . || لنگان رفتن . قزلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قزلان شود.
قزل . [ ق َ زَ ] (ع اِمص ) لنگی زشت . || باریکی ساق از لاغری . || لنگی وباریکی ساق با هم . || (مص ) رفتن به رفتاربریده پای . (اقرب الم...
قزل . [ ق ِ زِ ] ۞ (ترکی ، ص ) سرخ و احمر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِ) طلا. ذهب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
قزل . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 4500 گزی شمال خاوری مرزبانی کنار راه مرزبانی به دیزگران...
قذل . [ ق َ ذَ ] (ع اِ) آهو. عیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۱ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.