گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غزه نویسه گردانی: ḠZH غزه . [ غ ُ زَ ] (اِخ ) یا غز ۞ . ابن یافث یا ابن منسک بن یافث . رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 3 جزء اول شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی قزح قزح . [ ق ِ ] (ع اِ) دیگ افزار. (منتهی الارب ). تابل . (اقرب الموارد). داروهای گرم و امثال آن که در دیگ طعام ریزند. (برهان ). || تخم پیاز... قزح قزح . [ ق ُ زَ ] (اِخ ) کوهی است در مزدلفه در طرف راست امام ، و آن موضعی است که در زمان جاهلیت در آن آتش می افروختند و موقف قریش بوده ا... قزح قزح . [ ] (اِخ ) نام وی کمال بیک و از نویسندگان است . او راست : تلخیص الحقوق الموضوعة. این کتاب مشتمل است بر خلاصه ٔقوانین حکومت عثمانی ... قزة قزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) بازیی است عربان را. || مار یا نوعی از آن دم بریده کج رفتار. ج ، قزات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قزة قزة. [ ق ِزْ / ق ُزْ / ق َزْ زَ ] (ع ص ) مؤنث قز. زن نیک پاک از آلایش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). غضة غضة.[ غ َض ْ ض َ ] (ع ص ) مؤنث غَض ّ. رجوع به غَض ّ شود. غضة غضة. [ غ ُض ْ ض َ ] (ع اِمص ) خواری . کمی . (منتهی الارب ). ج ، غُضَض . (المنجد). غضة غضة. [ ؟ ض ْ ض َ ] (اِخ ) نام مادر المستضی ٔ باﷲ. رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 294 شود. قذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ) پر تیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُذَذ. || کیک . ج ، قِذّان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کران... قضة قضة.[ ق ِ ض َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی از حمض که در زمین هموار روید. و تاء آن عوض از یاء محذوف است . ج ، قِضی ̍، قِضات . (... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود