غلط
نویسه گردانی:
ḠLṬ
غلط. [ غ َ ] (اِمص ) اسم مصدر از غلطیدن . دراز کشیدن و این در اصل به تاء نقطه دار بوده است . (از آنندراج ). گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن . غلت . رجوع به غلت شود.
ترکیب ها:
- غلط خوردن . غلط دادن . غلط زدن . رجوع به همین مدخل ها شود.
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قلط. [ ق َ ] (ع اِمص ) زشت رویی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قلط. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) پری زادگان و اولاد شیطان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غلت. یا قلت ("غ / ق " با آوای زبر) (ا) (زبان مازنی)، گذرگاه، دروازه.
قلت . [ ق َ ] (ص ) قلتبان است که دیوث و قواده و بی حمیت باشد. (آنندراج ).
قلت . [ ق َ ] (ع اِ) مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید. ج ، قِلات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابرد من ماء القلت و القلات . (اقرب الموار...
قلت . [ ق َ ] (اِ) ۞ نبات الجاروس . (فرهنگ فرانسه ٔ سعید نفیسی ). نوع گیاهی است از دسته ٔ گل گاوزبان . گیاهی است که میوه اش از چهار برگه ٔ ...
قلت . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و فعل آن ازسمع است . || (اِمص ) هلاک . (منتهی الارب ).
قلت . [ق َ ل ِ ] (ع ص ) مرد کم گوشت . (منتهی الارب ): رجل قلت ؛ ای قلیل اللحم . (اقرب الموارد). رجوع به قَلْت شود.
قلت . [ ق ِل ْ ل َ ] (ع مص ) قِلّة. نقصان . کم بودن . مقابل کثرت . رجوع به قِلّة شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.