غید
نویسه گردانی:
ḠYD
غید. (ع ص ، اِ) ج ِ اَغیَد، غَیداء. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به اَغیَد و غَیداء شود : عقاب بر عقاب از لحوم غید عید کردند. (جهانگشای جوینی ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غید. [ غ َ ی َ] (ع مص ) خمیدن گردن کسی و کژ گردیدن و مائل شدن اعطاف او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خمیده شدن گردن و نرم شدن شانه های کس...
قید. [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (منتهی الارب ). گویند: قید الشی ٔ (مجهولاً)؛ ای قُیِّدَ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || در تداول فارسی ...
قید. (ع اِ) به کسر قاف ، مقدار و اندازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قَید شود.
قید. [ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه نرمی و مساهله کند با تو چون بند کنی او را. || ستور که به کشیدن گردن دهد. || بعیر قَیِّد؛ شتر رام شده . (...
(دستوری) (واژه ای دگرگون ناپذیر که به جمله یا واژه ی دیگر معنای تازه ای می دهد.) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ ویت veyt (سغدی)، 2ـ زی...
بی قید. [ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + قید) بی بند. لاقید. (یادداشت مؤلف ). مطلق العنان و آزاد. (آنندراج ). || لاابالی در کارها. || بی ضب...
حرف قید. [ ح َ ف ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین ) که ماقبل رَو...
قید زمان هنوز، در اصطلاح دستوریان، قید زمان مختص و مفرد است و اهل لغت آن را “تاکنون” و “تا حالا” و “تا این زمان” معنی میکنند. اما باید توجه داشت که ه...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ویت گومیک veyt gumik (گومیک از مانوی: gumeg)**** فانکو آدینات 09163657861
این دو و اژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ویت استیش veyt ástiŝ (سغدی + پهلوی استیش از پهلوی: ástiŝn: حالت) **** فانکو آدینات 09163657861