اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فارس

نویسه گردانی: FARS
فارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن ماسوربن سام بن نوح . نواده ٔ نوح پیامبر است که بنابر یک روایت نادرست تاریخی بنای شهرفارس را نسبت داده اند. رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن بخش 3 ص 114 شود. این نسبت البته جنبه ٔ افسانه دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
فارس الفرسان . [ رِ سُل ْ ف ُ ] (اِخ ) رجوع به مهلب شود.
فارس الشدیاق . [ رِ سُش ْ ش َدْ ] (اِخ ) احمد فارس الشدیاق . یکی از بزرگترین ادبای متأخر لبنان است که صاحب تألیفات بسیار در دستور، لغت ، صرف...
ارمنیه ٔ فارس . [ اَ م َ نی ی َ ی ِ ] (اِخ ) ارمنستان ایران ، جزو چهارم این زمین ، که منسوبست بپارس و لقب بلاد الخاضعین ، میان جوی بلخ تا آ...
اتابکان فارس . [ اَ ب َ ن ِ ] (اِخ ) یا سلغریان که از 543 تا 686 هَ . ق . در فارس حکومت راندند. سلغر رئیس یکدسته از ترکمانان بود که با طایفه ...
ساحل خلیج فارس
فهرست جزیره‌های خلیج فارس از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد محتویات [نمایش] جزایر بحرین [ویرایش] جزیره محرق جزیره بدیع جزیره حوار جزیره ستره ام...
فارس ذی الخمار. [ رِ س ُ ذِل ْ خ ِ ] (اِخ ) مردی صحابیست از بنی تیم . معنی فارس ذوالخمار کسی است که بر اسبی بنام ذوالخمار سوار شود. و ذوالخم...
بنادر خلیج فارس .[ ب َ دِ رِ خ َ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به خلیج فارس شود.
پرشیا، پارسه، پرسه، پارس صورتی دیگر از کلمه ٔ فارس است به معنای منسوب به قوم پارس از قبایل آریائی ایران. و سپس این کلمه بر تمام مملکت ایران اطلاق شده ...
فرنبغ. [ فَ رَم بَ ] (اِخ ) از: فَر(به معنی شکوه ) + بغ (به معنی خدا). نام یکی از سه آتشکده بزرگ ایران کهن و به معنی آتش شکوه خدایی است. محل این آتشکد...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.