اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فتة

نویسه گردانی: FT
فتة. [ ف َت ْ ت َ / ف ُت ْ ت َ ] (ع اِ) پشکل خشک ریزه یا سوخته ٔ ریزه که زیر چخماق نهند تا آتش به وی درگیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || یک توده از خرما. (اقرب الموارد). یک لخت از خرما. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن النحاس . شاعری روان طبع و مشهور از مردم حلب بود. از زادگاه خود به سیر و سفر پرداخت و از دمشق و قاهره و حج...
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شیخ مظفرالدین علی ، معروف به شیخ فتح اﷲ. از شعرای قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری . وی از مادر، فرزند مو...
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) شیبانی ، فتح اﷲ خان ، فرزند محمد کاظم ، مکنی به ابوالنصر. در سال 1241 هَ . ق . / 1825 م . متولد شد و بخ سال 1308...
فتح ا.[ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) شیرازی ، حکیم . در حکمت و معرفت صاحب پایگاه ، معاصر و مجالس اکبرشاه و دوست فیضی دکنی بود و در هندوستان درگذشت...
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ )کاتب . امیر علیشیر نوایی نویسد: از جمله ٔ کاتبان بی نظیر مسلم است و جمیع خطوط را از غبار و ثلث و غیرهما به یک ق...
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) کاشی . صاحب تفسیر منهج الصادقین وشرح نهج البلاغه ، از شاگردان علی بن حسن زواره ای فقیه و مفسر عهد صفوی است ....
فته کش . [ ف َ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رودخانه ٔ نکا و...
فته طلب . [ ف َ ت َ / ت ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) پَته طلب . جوازطلب . رجوع به پته شود.
فتح خان . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نارویی بخش شیب آب شهرستان زابل که در 32 هزارگزی خاور سه کوهو و 3 هزارگزی خاور راه فرعی بندکوهک ...
فتح حضرت . [ ف َ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن شخرف (یا شنجرف ) المروزی . رجوع به فتح بن شخرف شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.