فضاء
نویسه گردانی:
FḌAʼ
فضاء. [ ف ِ ] (ع اِ) آب روان بر زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فضاء. [ ف َ ] (ع اِ) گشادگی و فراخی . (منتهی الارب ). الساحة. (اقرب الموارد). || زمین فراخ . (از منتهی الارب ). آنچه گشاده بود از زمین . (اق...
فضا. [ ف َ ] (ع اِ) مخفف فضاء. میدان و عرصه . (از ناظم الاطباء) : تنگ بد بر ما فضای عافیت بی هیچ جرم این چنین باشد اذا جاء القضا ضاق الفضا. ...
فضا. [ ف َ ] (ع اِ)دانه ٔ مویز مانند فصی با صاد. (از اقرب الموارد).
این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست: سارایو (سنسکریت: سَرَیو)، ویها (سنسکریت: ویهَ)، هاماج (کردی)، ویهایاس (سنسکریت: ویهایَس)
فضع. [ ف َ ] (ع مص ) بشکستن چوب را. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد نیست .
فضع. [ ف َ ] (ع مص ) پلیدی انداختن . || تیز زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فزا. [ ف َ ] (نف ) از فزودن و افزودن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ). به معنی افزایش دهنده و افزاینده باشد. (برهان ). بیشتر در ترکیب بصورت پسوند بکا...
فزع . [ ف ِ / ف َ زَ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فریاد خواستن . (منتهی الارب ). استغاثه . (از اقرب الموارد). || یا...
فزع . [ ف َ زِ ] (ع ص ) ترسان و خائف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فظع. [ ف َ ظَ ] (ع مص ) بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن . || پر شدن ظرف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ت...