قاسر
نویسه گردانی:
QASR
قاسر. [ ] (اِخ ) ابن عمروبن شراحیل . پس از بلقیس مدت هشتادوپنج سال سلطنت کرد و به واسطه ٔ بخشش فراوانی که داشت به نعیم ملقب گردید. (حبیب السیر چ سنگی تهران جزو 2 از ج 1 ص 93) در حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 264 به جای «قاسر» ناشر آمده است .
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قاسر. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قسر. بزور بر کاری دارنده . (آنندراج ) (غیاث ).
قاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) قصورکننده . کوتاهی کننده . تقصیرکننده . (ناظم الاطباء). مقصر : هرچند در همه ٔ ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته . (ذیل جامع ال...
قعسر. [ ق َ س َ ] (ع ص ) دیرینه . (منتهی الارب ).قدیم . (اقرب الموارد). || (اِ) آنچه نخستین برآید از خربوزه ریزه . (منتهی الارب ). اول ما یخ...
غاثر. [ ث ِ ](ع ص ) در تاج العروس ذیل غثرة آرد: سفلة الناس و رعاعهم ... و قیل الغثرة جمع غاثر مثل کافر و کفرة... وقال القتیبی لم اسمع غاثراً...
غاثر. [ ث ِ ] (اِخ ) ابن ارم بن سام بن نوح علیه السلام ، پدر ثمود است . (منتهی الارب ). در حاشیه ٔ مجمل التواریخ آمده است : ولد ارم بن سام بن ...
زبان ناتوان؛ زبانی که از بیان مطلبی، عاجز باشد.