اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قاصر

نویسه گردانی: QAṢR
قاصر. [ ص ِ ] (ع ص ) قصورکننده . کوتاهی کننده . تقصیرکننده . (ناظم الاطباء). مقصر : هرچند در همه ٔ ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته . (ذیل جامع التواریخ رشیدی به قلم حافظ ابرو). || کوتاه آمده . (فرهنگ نظام ). آنکه کوتاه آمده است در وظیفه و کاری نه بعمد : و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته . (کلیله و دمنه ). || کوتاه . قصیر. نارسا. (ناظم الاطباء) : اگر... دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر ماند بدیع ننماید. (کلیله و دمنه ). هر چه به زرق ساخته شود... دست تدارک از آن قاصر... باشد. (کلیله و دمنه ). امروز تدبیر از تدارک آن قاصر است . (کلیله و دمنه ). عقل قاصر؛ عقل نارسا. (ناظم الاطباء)، بیان قاصر؛ بیان نارسا. کلامی که قابل شرح و تفسیر نباشد :
التفات از همه عالم بتودارد سعدی
همتی کان بتو مصروف بود قاصر نیست .

سعدی .


|| در اصطلاح درایة حدیثی است که بعضی از روات آن مجهول المدح بوده و دیگران مرسل یا مجهول الحال باشند. || در اصطلاح علمای نحو عبارت است از غیر متعدی ، لازم . (مغنی اللبیب ). || سرد: ماء قاصر؛ آب سرد. || آب دوردست از گیاه . || (اِ) آب که شتران در گرد آن چرا کنند. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زبان ناتوان؛ زبانی که از بیان مطلبی، عاجز باشد.
قاسر. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قسر. بزور بر کاری دارنده . (آنندراج ) (غیاث ).
قاسر. [ ] (اِخ ) ابن عمروبن شراحیل . پس از بلقیس مدت هشتادوپنج سال سلطنت کرد و به واسطه ٔ بخشش فراوانی که داشت به نعیم ملقب گردید. (ح...
قعسر. [ ق َ س َ ] (ع ص ) دیرینه . (منتهی الارب ).قدیم . (اقرب الموارد). || (اِ) آنچه نخستین برآید از خربوزه ریزه . (منتهی الارب ). اول ما یخ...
غاثر. [ ث ِ ](ع ص ) در تاج العروس ذیل غثرة آرد: سفلة الناس و رعاعهم ... و قیل الغثرة جمع غاثر مثل کافر و کفرة... وقال القتیبی لم اسمع غاثراً...
غاثر. [ ث ِ ] (اِخ ) ابن ارم بن سام بن نوح علیه السلام ، پدر ثمود است . (منتهی الارب ). در حاشیه ٔ مجمل التواریخ آمده است : ولد ارم بن سام بن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.