اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قاشق

نویسه گردانی: QAŠQ
قاشق . [ ش ُ ] (ترکی ، اِ) گمان میرود از لفظ قاشمق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است . ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خوردن آن استعمال میشود. کفچه . (فرهنگ نظام ). چمچه . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). کمچه . ملعقه ٔ خرد که با آن آش و پلو و امثال آن خورند.
ترکیب ها:
- قاشق آش خوری . قاشق چای خوری . قاشق مرباخوری . قاشق سوپخوری . قاشق قهوه خوری . قاشق تراش . قاش ساز. قاشق سازی . قاشق زن . قاشق زنی .
- قاشق پستائی کردن با کسی ؛ معامله و معاشرت و گفتگوی بسیار با کسی کردن .
- امثال :
قاشق ساختن کاری ندارد. یک مشت میزنی پهن میشود، دمش را میکشی دراز میشود .
مثل قاشق نشسته .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قاشق . [ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ، فیض اﷲبیگی شهرستان سقز. در40000گزی شمال خاور سقز، کنار رودخانه ٔ ساروق واقع و موقع جغرافیائی ...
قاشق . [ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . در 70000گزی شمال باختردیواندره و 18000گزی شمال کرفتو واقع و سر...
همتای پارسی این واژه ی ترکی، این است: کابژه kābže (سغدی: kapce)***فانکو آدینات 09163657861
قاشق زنی . [ ش ُ زَ ] (حامص مرکب ) قاشق زدن . عمل زنان قدیم در شب چهارشنبه سوری که برای گرفتن مراد و رسیدن به مقصود به طور ناشناس و نقا...
قاشق ساز. [ ش ُ ] (نف مرکب ) آنکه قاشق سازد. قاشق درست کننده .
قاشق سازی . [ ش ُ ] (حامص مرکب ) شغل قاشق ساز.
دسته قاشق . [ دَ ت َ / ت ِ ش ُ ](اِ مرکب ) دنباله ٔ قاشق . رجوع به کلمه ٔ دسته شود.
قاشق تراش . [ ش ُت َ ] (نف مرکب ) کسی که شغل او قاشق تراشی و قاشق سازی است . آنکه چمچه ها را بسازد. (آنندراج ) : چه گویم از آن یار قاشق تراش ...
قاشق زدن . [ ش ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) قاشق زنی . عمل زنان در شب چهارشنبه سوری . رجوع به قاشق زنی شود.
حسن آباد قاشق . [ ح َ س َ دِ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز در 63 هزارگزی شمال خاور سقز و نه هزارگزی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
بهمن
۱۳۸۹/۰۴/۰۱ Iran
2
0

واک "ق" در برخی واژهها میتواند دگرگون شدهء واک "ک" باشد. مانند بخش غربی ایران، اراک، که در دوران اسلامی به دو واژهء عراق عجم(اصفهان و همدان و...) و عراق عرب(تقریبا عراق کنونی) دگرگون شد که هنوز هم غربیان آنرا «ایراک» تلفظ میکنند. یا مانند کفکاز که شد قفقاز و... واژهء قاشق نیز دگرگون شدهء واژهء "کاچُک" است که هنوز در زبانهای آریائی روسیه به گونهء "کاپچیک" زنده است و در زبانهای کهن ایرانی مانند پهلوی به گونهء «کپچک» آمده است. انبوه وازه های کپچه و کمچه و شمچه و شمشه و... که اغلب در خانه سازی بکار میرود نیز از همین واژه است. مفهوم این واژه در زبان پهلوی «کف دست کوچک» یا همان «کفچه» معنی میدهد. این واژه نمیتواند ترکی باشد بویژه که در هیچ متن ترکی نیامده است و نیز اگر معنی آنرا برپایهء واژهء «قاشمق» یا «قاشیماق» ترکی بخواهیم بررسی کنیم نمیتواند عملکرد قاشق را توجیه کند. زیرا که مفهوم خاراندن و تراشیدن دارد درحالیکه چنین عملی برای خوردن غذا و برداشت خوراک از ظرف غذا ناشایست مینماید! مگر آنکه گمان کنیم ترکان قدیم مانند خرگوش که هویچ را میتراشد غذایشان را که نمیدانیم چه بوده، میتراشیدند. درحالیکه عملکرد قاشق برداشتن بدون زحمت است نه تراشیدن و خاراندن !

ناشناس
۱۳۸۹/۰۵/۰۴ Iran
0
1

واژه قاشق فقط در فارسی تهران بکار میرود. مثلا در کرمانشاه چمچه میگویند.

ناشناس
۱۳۹۳/۰۴/۳۰ Iran
2
0

«واژه قاشق را فقط بخشی از ترکها بکار می برند و نه همه ترکها و کاربرد آن پیشینه زیادی در ادبیات ترکی ندارد اما این کلمه در بین همه فارس زبانها رایج است و می تواند تغییر یافته و معرب و یا ترکی شده باشد( از چاگوگ (چاقو) و یا ازکمچک و یا کمشچک )» از مقاله دکتر محمد عجم: "تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات شبه قاره هند"


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.