قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی .(اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد در 24هزارگزی جنوب باختری مانه . در جلگه واقعو هوای آن گرمسیری است . 500 تن سکنه دارد. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات و بن شن و تریاک و پنبه و برنج و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۳ ثانیه
قاضی دوانی . [ دَ / دَوْ وا ] (اِخ ) محمدبن اسعد یا سعدالدین اسعد کازرونی دوانی صدیقی یاخود نامش محمد اسعد پسر سعدالدین اسعد است . عبارات ارب...
پیاده ٔ قاضی . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور احضار. ابومریم ۞ . فراش احضار قاضی : چون پیاده ٔ قاضی آمد این گواه که همی خوا...
اشنانی قاضی . [ اُ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به اشنانی ابوالحسین شود.
زاماسب قاضی . (اِخ ) ژاماسب . یکی از قضات دوره ٔ ساسانی است که نامشان در کتاب ماذیگان هزار دادستان (گزارش هزار فتوای قضائی ) آمده است . (...
قاضی اسطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن زیدبن عیسی ، مکنی به ابوسعید. از اکابر فقهای شافعیان و رؤسای ایشان و قاضی قم بوده و چندی ع...
قاضی الجماعة. [ ضِل ْ ج َ ع َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمان بن محمد، مکنی به ابوجعفر و ابوالعباس و معروف به ابن مضا... رجوع به ابن مضاء ابوالع...
قاضی الحاجات . [ ضِل ْ ] (ع ص مرکب ) برآورنده ٔ نیازها. || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . رجوع به قاضی حاجات شود.
قاضی الحرمین . [ ضِل ْ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوالحسین و معروف به قاضی الحرمین . از اکابر فقهای حنفی قرن چهارم ...
قاضی ارجانی . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن حسین ، ملقب به ناصر یا ناصح الدین و مکنی به ابوبکر. رجوع به ابوبکر ناصح الدین و ارجانی ابوب...
قاضی ابوبکر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالباقی . رجوع به ابوبکر محمدبن عبدالباقی شود.